غزل – مرتضا خدایگان
هزاران بار دل بردی ولی پس دادی از این دست کسی جز تو ندارد هوش و استعدادی از این دست لبت آبستن بوسه ست، بگشایش و دنیا را به حیرت وا بدار از خلق رستم زادی* از این دست فرو می ریزم از عشقت ، به پا می خیزم از شوقت فقط حافظ به خود […]
هزاران بار دل بردی ولی پس دادی از این دست
کسی جز تو ندارد هوش و استعدادی از این دست
لبت آبستن بوسه ست، بگشایش و دنیا را
به حیرت وا بدار از خلق رستم زادی* از این دست
فرو می ریزم از عشقت ، به پا می خیزم از شوقت
فقط حافظ به خود دیده خراب آبادی از این دست
گدا و شاه و سرباز و وزیر و صوفی و شاعر
هزاران کشته داری در حد افرادی از این دست
بدون عقد آغوشم حلالت ، شیر مادر وار
فقط در عشق پیدا می کنی دامادی از این دست
پریشان کرده باد دامنت گیسوی گیتی را
به ندرت می وزد در دار دنیا بادی از این دست
I’ll try to put this to good use imateimedly.
[پاسخ]