کد خبر : 32463
تاریخ انتشار : 21 جولای 2017 - 23:34
نسخه چاپی نسخه چاپی
تعداد بازدید 708 بازدید

از صفر می نویسم

اميرهوشنگ گراوند: هر چیزی را که خراب می کنیم و می خواهیم کار را از سر بگیریم مصطلح است بخود می گو ئیم : « از صفر شروع می کنم »؛ و یا به هنگام نوشتن و پاره کردن متنی اگر خط خوردگی هامان زیاد باشد یک خط باطل روی همه اش می کشیم و […]


اميرهوشنگ گراوند:
هر چیزی را که خراب می کنیم و می خواهیم کار را از سر بگیریم مصطلح است بخود می گو ئیم : « از صفر شروع می کنم »؛ و یا به هنگام نوشتن و پاره کردن متنی اگر خط خوردگی هامان زیاد باشد یک خط باطل روی همه اش می کشیم و باز این گزاره را به مدد می گیریم و می گوئیم : « از صفر می نویسم ! » بسامد این گزاره ی از « صفر نوشتن » در بازنویسی ها و بازخوانی ها و خراب کاری و « خرده کاری »هایمان، چه در سیاه مشق ها و چه سفید نویسی و سفید خوانی ها آن را به یک جمله ی عادی و کاربردش را به یک عادت و امری خودکار تبدیل کرده بی آن که لحظه ای در معنای غیر متعارف و غیر خودکارش دقیق و عمیق شده و از خود بپرسیم چرا ؟ راستی چرا مبنا و آغازگاه دوباره کاری امان را از عدی دیگر نمی گیریم و در نمی آوریم و راست می رویم سراغ و سرِ صفر ؟ ! پاسخ این پرسش می تواند خیلی چیزها باشد از جمله « نوشتار صفر » و این که درجه ی صفر « درجات » را در خود خُرد و خنثا می کند و فضا و امکان باز آفرینی در اختیار می گذارد. در این نقطه است که چیزی به نام تقابل و دو گانگی و مرجع نداریم و تمام ارجاعات ( اگر ارجاعی مطرح باشد ) عددی، فرهنگی، هستی شناختی، اجتماعی و روانشناسی و … به آن است؛ به مرجعِ صفر ! به هیچ، هیچِ حجمی در حد و اندازه ها و معنا سازی هایِ ممکنِ « هیچِ » پرویز تناولی : « بر سفره ی گسترده ی زمین / هر روز تناول می کنیم / « هیچِ » تناولی را . »

صفر واحد معنائی و عدد بزرگی ست اگر در امر نگارش و به اصطلاح توی حساب و « کتاب »امان حساب اش بیاوریم و بزرگ اش بداریم در لحظه لحظه ی پیاده کردن و آفرینش کلمات. اعدادِ دیگر تا دیروز می گفتند صفر « عددی » نیست؛ هیچی نیست ! امروز تمام اعداد آرزوی اشان این است به سطح صفر برسند. بازگشت به سطحی که آحاد کوچک و بزرگ و بالا و پائین و تمام تفاوت های عددی و ارزشی و فرهنگی و اجتماعی و رنگی و انسانی و … می روند و در آن « نقطه »ی تاریخی همسطح و برابر و صفر می شوند؛ شکل و پیراهن و سایزی که به تن همه می آید از کوچک و بزرگ اش گرفته تا چاق و لاغر و … سایز و سطحی که پیشتر در یادداشتی کوتاه با عنوان « سفر به نقطه صفر » به بهانه و پیرامون نقد فیلمی مستند، از زوایائی دیگر به متن و مفهوم گسترده ی آن برگشته ام و شِمائی کلی از سایه ـ روشن ها و مختصات و معناهای اجتماعی ـ ادبی و غیر ریاضی اش را ترسیم و روی نقشه ی جغرافیای انسانی ریخته ام . واکاوی این معناشناسی مفهومی ـ شعری باز و گسترده ی صفر اجازه می دهد احکام و سویه های شاعرانه ی دیگری از آن را اینجا طرح و بازگشوده و بیشتر به بحث اش بگذارم.

آناتومی صفر و درجه صفر هم از تهیگی این درجه و هم از پُری اش گزارش می دهد. این استعاره عددی و شیوه ی بیان گرفته شده از مفهومی ریاضی را آنگاه که به ساحت و سطح زبان و متن های شعری ـ ادبی و مفاهیم گسترده اجتماعی ـ انسانی بر می کشیم و کارکرد و امتداد می بخشیم و دلالت ها و استعارات و مفاهیم دگر و دگرگونه ای واگویه و منتقل و همراه خود می کند. با این زبان ریاضی وار و تأویل این ابزار زبانی به سمت بی نهایت ها می رویم : بی نهایت خوانش، بی نهایت تفسیر و تأویل و بی نهایت معنا و … . با کاشتن 1 عددی کنار صفر ، زبانی دیجیتالی و رسانه ای را برای ارسال پیام و امر ارتباط و انتقال همزمان و صدا و تصویر و متن و گردش جهانی و بر خط و نوری اطلاعات فراهم می آوریم؛ با خلقِ اعداد تصاعدی چون 2 بغل صفر اما زبانی جهانی و بی مرز برای تأویل و ترجمه آزاد و بی نهایت متن و پاره متن و معنای متنی و دنیائی، می آفرینم. رخداد زبانی نخست در سخت افزارهائی چون رایانه ها و چیپس های هوشمند و برنامه نویسی اتفاق می افتد؛ رخداد دوم در نرم افزارها و سطوح متنی ای چون نوشتار و فیزیک زبان.

صفر و نوشتار صفر، در معنای متنی آن نه ریاضی اش، آن میانه است. وسط است. وسط بود و نبود، رفت و آمد، مرگ و زندگی و … . پس و پیش ندارد اما پیش و پس خیلی از قضایا و مفاهیم ریاضی و اجتماعی ست که آمده اند و از همین نقطه کوچولو بار گرفته اند. بارکُدی که تأویل و خوانش خود نقاد محتوا و اَشکال و اعداد و رنگها و آواها و فضاهای هندسی و ابعاد هولوگرامی اش رمزگان و دلالتهای متفاوت و بعضن متضاد اجتماعی ـ فرهنگی و … ای را برابرمان می گشاید. هیچ نیست و همه چیز هست. این هم هست و هم نیست می تواند شکل دیگر همان غیاب و حضور متنی دریدا باشد که در زیر و بم و نحوِ نحوگذاری خود ریختار می گیرد و در هر افق زمانی معنائی دیگر از خود بروز و بیرون می دهد. عددی محاسبه ناپذیر که ریشه رادیکال آحاد محاسباتی و چندگانه است. ریشه ای گیاه گونه و مشترک که در ابعاد گوناگون رشد و امتداد می یابد، اضافه و کسر و تکثیر می شود و ریشه می دواند در آفاق و شکاف ها و روی هر سطحی آشکار و پخش می شود. قلمروئی بی نقشه و بی خط و خطوط و مرز که آحاد و اعداد را جذب آغوش گشوده خود می کند و بُردار آنها در مسیرها و عناصر و دنیاهای نادیدنی می شود. عددی رمززدا از رمزگان و اعداد و ارزش ها و معناهای یکه.

گفتمان صفر به گفته که می آید گفتمان شاعرانه آغاز و در زبانی شورآفرین شکل می بندد. در این گفتمانِ صفر و زبان با نظامی از دلالت های شعری، دال و مدلول در حلقه ی دوایر و تار و بافت درهم تنیده خود یکی شده و جهان معنا به صورت تشعشع و انتقال انرژی از کلمه ای به کلمه ای و از سطحی به سطح دیگر و در گریز از مرکز، مدام در حال ساطع شدن و انبساطی کیهانی ست. سرخوشی و لذت متنی که حرف اش هست زیر این نورپردازی و سپهر بی منتها و در همین درجه صفر زبان است که معنا و تحقق پیدا می کند و درجه صفر هم در شور زبانی شاعرانه؛ جائی و زبانی که حس و دریافت و ادراکات را در خود بی زمان و مکان و زمینه می کند. در بوطیقای شعر زبان، صفر بُن واژه نیست، نام ندارد و نام نمی دهد. از هویت و دال و عاملیت مستقل هم برخوردار نیست. اگر علت است لحظه و گام بعدش می تواند بمثابه معلول جلوه و عمل کند. ارجاع به آن هماره ارجاع به مرجعی در حال واپاشی و اضمحلال است : فروپاشی چیزی به نامِ « یک » و در همان حال زایش و فراپاشی اعدادی مضاعف و موازی ! کشف و بازنمائی این ناسازه و توازی ها و مضاعف های بر آمده از فراشد متنی صفر درجه هم « ذهن ریاضی » نمی خواهد. یک خوانش و خیال خلاق و دیگر آفرین می تواند کنار و پشت مضاعف ها و اعداد دوگانه متباین و تقابل ناهمخوان « بی نهایت »ها یا مجموعه های معلوم، وجه مجهول را هم استخراج و معادله گیری کند و به عنوان یک تصور و مفهوم معقول، تصویر و علامتی محسوس و نشان دار بخشد : غیابی واپس زده و سرکوب شده پشت حضور ی تاریخمند و اقتدارهائی مطلق و مرکزگرا.

نقطه گذاشتن جلوی هر گزاره ی بی گذر و علامت ایست دادن به آن در معبر تاریخ و رفتن به سر خطِ غیر خطی صفر و از صفر نوشتن و خواندن امکان بازگشت غیر نیچه ای به نقطه ایست آشنا و « آشنا زدا » که در آن ناخوانده ها بارها خوانا و نانوشته ها مرتب بازنویسی و معناها و دال های یکه سوار پیاده و شکسته و سپس بارگیری و باز تأویل می شوند. نقطه ای پر از نقطه نظر و کشف و شهود. بر این مدار منظومه ای از اعداد و آحاد و کلمات سرگردان سحاب وار حلقه بسته و به گردش و حرکت در آمده و بر اثر حرکت و درهم کنش درونی و بیرونی استحاله یافته و انرژی عظیم و بی پایانی در جهات مختلف و راستاهای افقی و عمودی متن آزاد و فضاها و دنیاهای چند بُعدی موازی دیگری شکل می گیرد و بر سپهر معنا به درخشش و نمود می آیند. نمودی که نه حضور مطلق است نه غیاب مطلق : « شدن » است. فراشد سامانیابی فعلی که فاعل را در خود محمول است و خط و فضا می دهد برای آفرینش و باز آفرینی خود ـ دیگری.

بر مدار صفر بودن و از گونه ی صفر سرائی معادلات از پیشی را ساختارشکنی و به هم می ریزد : معادلات قدرت، معادلات اجتماعی ـ تاریخی، معادلات اخلاقی ـ ارزشی و معادلات و ساختارهای زبانی و معنائی و … گونه ای از سرایش که در خود همه ساختارها و معادلات را نسبی و وارد حساب احتمالات می کند. معادلات و روابط و ساختارهائی که از دل و پی رفتِ ترکیب و گزینش واژگانی و قواعد کلامی و ساختار نحوی و قراردادهای مفروض و خاص زبانی بیرون آمده و آن بیرون متنی شده اند و با به چالش کشیدن متن های دیگر ما را وارد دنیائی از بینامتن ها می کند؛ متنی از زمره درجه صفر. درجه ای که بارها و بی پایان صفر می شود و در صفر، مکرر شعرِ محض. درجه ای که در آن جنسیت و هویت و دلالت از پیشی مخلوقی که در در فضای متنی در حال خلق و خلق شدن است نداریم و قابل درجه بندی و تعیین و تعین و حد و تعریف و معنی ثابت نیست و از آن نباید قدر مطلق گرفت. کشش و لذت خوانش آن هم به همین پیش بینی ناپذیرهاست و این که کل چنین متنی را می شود پس از خوانا کردن خط زد و رفت از صفر نوشت و خواند و کارکرد و دلالت های دیگرش بخشید از راه خوانش و بینشی خلاق و متفاوت.

این شیوه زدن از صفر و چون صفر نوشتن و بیان و ارائه کردن دست و متن را توأمان باز می گذارد برای دست بردن به متن و بازی آزاد با تلون دلالت های متنی و فرامتنی آن. بازی ای که قاعده هر بازی ای را به هم می زند و مجال حضور دیگری در بازی جمعی و چند جانبه ی خود را فراهم و برسمیت می شناسد. این پذیرش و رسمیت بخشی به حضور دیگری و به سایه رفتن سایه ی سنگین مؤلف با تمام نیات خوب و بدش، خاصیت الاستیک و انعطاف پذیر منش صفر نوشتاری و سطوح ذاتن لغزان آنست. کاراکتر و سطحی که معناها و اعداد به صورت تصاعدی و زوج زوج نه واحد، از بغل و پس و پیش و بطن آن فوران زده و بیرون می آیند و تکثیر می شوند و گزاره ی ریاضی « 2-0 »فرمول و بیان کوتاه این نوع شیوه و شگردزنی در نظامی از دلالتِ شعری به نام « شعر زبان » و با محوریت کلمه و زبان محور است بدور از بازی های سطحی زبانی. به این مفهوم که از زبانِ صفر شعری نه به یک معنی و یا تفسیر بل همزمان به چند معنی جهش معنائی پیدا می کنیم و به خوانش های متفاوت ظرفیت و امکان دخالت متنی و تأویل چند وجهی از متن و آغوش گشوده ی خود را می دهد. راهبردِ متنی ای در حد صفر مرزی که در عین خودبودگی اش، دگر آفرین است. در این مرز و محدوده، آزادی و بازی آزاد دلالت ها و عمل و عملکردها از مرز مجاز به مرز مفهوم یا به عبارت دیگر از متن به تاریخ نزدیک می شود. آزادی ای که در فضای دیداری شعر زمینِ مانور پیدا می کند و سفیدی هایش را شاملو می گوید : « نجات است و آزادی ! » می گویم « نزدیک » می شود نه این که « می رسد ». چرا که واحدهای معنائی ای که از دل و درون سخن سرائی مصداق و بیرونیت پیدا می کنند مستقیمن هم ارز با مفاهیمی نیستند که از راستای نقادی و سطوح و متون دیگر به حاصل آمده و خوانا می شوند. از اینجا به تقابل ها و مواجهات فرامتنی و پایه ای تر و بیرون از دایره ی واژگانِ صرف و موقعیت سخن ایدئولوژی و اجتماعی در مناسبت اش با تعین های دیگر، نقب می زنیم که فی الحال بحث ما نیست و در سطح همان شاکله ی سخنِ « صفر » و مجازهایش می مانیم نه در حد مفاهیم متعین؛ سطحی که اثری واحد با تأثیر واحد و در گسست از دیگر واحدها و تعین ها نیست بل حرکت است و افشانش و پاشش و در بروزات و گونه ی متنی خود یعنی شعر، ارزش و شکل و مضمون و تحقق می یابد. گونه ای که اگر بخواهیم از آن عبور کنیم و از مرز مجاز به مرز مفهوم برسیم باید از متن شعری ـ ادبی جهش کارکردی ـ معنائی کرده و به متن ها و پیرامتن ها و فرازبان های دیگر فرارَوی کنیم که این خود مواجهات را در عمق و سطحی دیگر مطرح و رقم زده و پیش می کشد. زبانی شدن مؤلف و متن و خواننده و پیام و دلالت ها در این نقطه ی صفر و ارتباط ادبی، برسازنده ی دلالتهای دیگریست که نظام های نشانه ای متفاوتی را در افق معنائی خود می گشاید.

شمارش معکوس نخستین سطر « پرتابی » یک شعر به صفر ختم می شود اما صفر، اینجا، پایان نیست همانگونه که آغاز. صفر تلفیقی از این دو جایگاه و وهله است. یک بار به عنوان خود متن، باری دیگر به مثابه ی خوانش و تأویل متن توسط اعداد و آحاد دیگر در مکالمه و رویاروئی های بیرون از دایره ی کنش ادبی خود. به عبارتی اگر جائی و زمانی چون منشاء و خاستگاه عمل کرده و ظاهر می شود؛ زمانی و جائی دیگر در نقش مکمل وارد متن و بحث و نظر شده و ترکیبی از اضلاع چند وجهی درون و بیرون از خود به سطح دیدار آورده و بیرونی می کند. بروزات معنائی این ترکیبات دوگانه، ایستا و دو قطبی نیستند بل از راه نشانه ها و نظامات مبادله ای و جایگردانی های متنی و فرامتنی و حرکت کلمه در نحوِ و ساختار گزاره ها و چین اش واژگانی در محور همنشینی جهت ایجاد ضرباهنگ آوائی و واجی و وزنی در راستای توازی های دِلالی ـ معنائی، تعدیل و دگر می شوند. به این معنی که اجرای بیان در « نقطه صفر » به بیان اجرائی می رسد و با نیرودهی دِلالی و واژگانی کنش های میان متنی را تحریک و شدت می بخشد. امکان زبانی ای که در همان حال که به سطح بیان و بیانگری می آید دیگری را نیز همزمان همراه « خودنمائی »اش می نمایاند. به بیان دیگر، در محدوده های متنی و معنائی خود حبس نمی شود بل با دیگر اعداد و الگوهای زبانی و واقعی در یک ارتباط چند مجموعه ای قرار می گیرد و نظامی از درهم کنش های غیر قابل محاسبه و پیش بینی را برمی سازد. عدد و عنصری سلبی که ماتریال اثبات در ذات اش نهفته و با یک اشاره و در فرایندی دیالکتیکی دلالتها و کارکردهایش بیدار و تکثیر می شود و رگ خواب را می زند. تکثیر « ریزوم »وار و غیر سرطانی دلالتها و سخن هائی که در یک نقطه به نام صفر جمع شده و از این جمعِ اضداد و از خلال متن و مؤلف و خوانش های متفاوت گذشته و کارکرد می یابد. مناسبت میان متنی ای که به مناسبات دیگری اشاره دارد؛ کنش ذهنی ـ زبانی ای که رو به بیانگری و دیگری دارد و در این رویکرد و « رابطه »ی چند لایه، اندیشه ـ تجربه و انسان ـ متن به عنوان واقعیاتی بلاواسطه به متن و تاریخ و منصه ی ظهور می رسند.

پردازش این دلالتها و کارکردهای شعری و حضور و غیاب و خواب و بیداری ها در کنش زنجیره ای متن صفر، بیدارخوابی ها را در فضا و بسترِ روان و دیداری ـ ادراکی خود تلنگر زده و از خیلی روان ها می گیرد و به تعمق و بازاندیشی در سطح و ژرفای گاه شفاف و گاه کدر و گرداب وار خود وادار و می کشاند. این کَشندگی و کُشندگی توأمان از سرچشمه ی چشمی روشن تا اعماق کور و تاریک یک اقیانوس، نا آرام پیش می رود و پس می افتد و در چرخه ای همزمان و در زمان موج وار پَری های نی لبک زن و « سیرن »های آوا به لبِ متفاوتی را به سطح و ساحل خویش می آورد و موج آفرینی می کند و به سرنشینانِ « قایق » مدوزا فرمان ایست یا عبور می دهد.

از این نواخت مکرر منش ایجاد تا ایجاب متنی صفر زبان راه و مرزی نیست و فراتر از زبان و جلوه ی معنای یکه اش می رود و در تحلیل آخر، این سیالیت و ظرفیت صفر شده، امکان فرافکنی و فرارَوی در متنِ گشوده ی خود را کُد گذاری و پرورده و فرارفت های تمهید زده ای از همین دست و گونه ی ادبی و گذر و دیدار آزاد و بی روادید بین مرزهای متن و انواع تفسیر آن، و باز بودن همیشه ی مرز این دو ساحت در نقطه ی صفر و استقرار در موقعیت مرکززدای آن و گمشدن در فضای بی کران اش، این خوانش و تأویل و آزادی را همینجا به این « قلم » نیز می دهد که « خط خوردگی »های تک نگاری اش را نه به یک کلمه یا گزاره و بند و پاراگرافِ صرف بل به سراسر متن بکشم و بروم : از « صفر » بنویسم ! … .
چاپ شده در شماره ٤١٣ هفته نامه ” سيمره “

دیدگاه ها

شاهرخ موسی زاده در گفته :

درود وعرض ادب جناب آقای امیر هوشنگ گراوند : ازآفرینش خلاق مقاله ادبی وشاعرانه شما با قلم بسیار هنری که نا ممکن ها
را با با شکیبایی ممکن می سازید واز فراز و فرود واژگان ودر فضای بسته وبی نهایت از هرسو شب تا صبح ودر خواب وبیداری امکان آفرینشی ادبی بر صفحه ی دل داران سپید با جوانه وازگان وشکوفه شا خ ساران ذهن انسان نو گرا در بدترین فضای وهم آلود وکرخت
به دور نگه می دارد.وهم چون پروانه ای ناگزیر بی قرار از گلی به غنچه ای به پرواز در می آید تا نما، و رنگی دیگر به دلخواه انسانیت ترسیم کند.
موفق سربلند پر از احساس شادمانه در ددشت زلال لاله

[پاسخ]

شاهرخ موسی زاده در گفته :

ود وعرض ادب جناب آقای امیر هوشنگ گراوند : ازآفرینش خلاق مقاله ادبی وشاعرانه شما با قلم بسیار هنری که نا ممکن ها
را با با شکیبایی ممکن می سازید واز فراز و فرود واژگان ودر فضای بسته وبی نهایت از هرسو شب تا صبح ودر خواب وبیداری امکان آفرینشی ادبی بر صفحه ی دل داران سپید با جوانه وازگان وشکوفه شا خ ساران ذهن انسان نو گرا در بدترین فضای وهم آلود وکرخت
به دور نگه می دارد.وهم چون پروانه ای ناگزیر بی قرار از گلی به غنچه ای به پرواز در می آید تا نما، و رنگی دیگر به دلخواه انسانیت ترسیم کند.
موفق سربلند پر از احساس شادمانه در ددشت زلال لاله

[پاسخ]

اميرهوشنگ گراوند پاسخ در تاريخ چهارشنبه 30 آگوست , 2017 10:16 ب.ظ:

درودها جناب شاهرخ موسازاده عزيز. ممنون كه خوانديد و بينش و نگاه بلند و زيبايتان را با ما و ديگر مخاطبان به اشتراك گذاشتيد. ممكنات را شماى فرهيخته رقم مى زنيد در فضاى موصوف. زنده باشيد

[پاسخ]

بیان دیدگاه !

نام :