کد خبر : 33290
تاریخ انتشار : 11 اکتبر 2017 - 21:30
نسخه چاپی نسخه چاپی
تعداد بازدید 216 بازدید

جهان دیگری ممکن است

امیرهوشنگ گراوند متن همان جهان است و جهان همان متن. اگر چنین باشد که این گزاره می گوید باید توازی ها و مجاورت های ساختاری، شکلی و کارکردی و مناسبات نشانه ای معینی نیز آنها را به گونه ای عینی به هم نزدیک و به لحاظ معنائی همنشین و در تراز هم قرار داده باشد. […]


امیرهوشنگ گراوند
متن همان جهان است و جهان همان متن. اگر چنین باشد که این گزاره می گوید باید توازی ها و مجاورت های ساختاری، شکلی و کارکردی و مناسبات نشانه ای معینی نیز آنها را به گونه ای عینی به هم نزدیک و به لحاظ معنائی همنشین و در تراز هم قرار داده باشد. قبل از ورود به بحث و بازنمائی این الگوسازی مناسبات باید اضافه کرد که هم ارز و در بینامتن این دو جهان، متن دیگری نیز زیست می کند به نام انسان که عامیت دال اش به عنوان صاحب کنش و عامل کلامی و بستری ارتباطی ضمن این که از هر دو متنِ پیرامتن ” خود ” در کنش و مناسبتی دیالکتیکی و پویا هم تأثیر می گیرد و هم تأثیر می دهد، با خود و زبان دلالتگرش نیروی جنبشی و دلالتی وارد می کند به هر دو متن. همراه این ” امیر دال ها ” و متن سوم که می شویم و به سراغ این دو جهان یا این دو متن بی کرانه با تمام دلالت های عینی و ذهنی و بی پایان اشان می رویم و لای لایه لایه آنها را لایه برداری و باز که می کنیم به انگارة جدیدی از متن ـ کتاب می رسیم : انگارة کتاب با انگارة جهان !
انگاره ای که از منظرهای مختلف تصویر و تصور و تفسیر شده و هر بار با چیزی، که رساننده معنا و منظور باشد، چون انگاره کلاسیک کتاب با استعاره درخت و ریشة ساقه گون و تک پایه و شاخ و برگ بسیارش؛ و یا بحث های جدیدترِ ” دلوز ـ گتاری ” در مقابل آن و در پیوند با همین معنا طرح و پیشنهادة بدیل خود یعنی انگارة کتاب با استعارة مشهور ” ریزوم ” یا همان ریشة غده گون و چند پایه برخی گیاهان بی ریشه و ساختار چون سیب زمینی و … در مرتبه قیاس قرار گرفته و کالبدشکافی و زاویه هائی از آن با ذکر مثال هائی از حوزة دانش و فیزیولوژی و رمز ژنتیکی نهفته در ژنوم و … مستدل و تبیین و گشوده و نظریه خود را فرموله و انسجام بخشیده و همین وجه بازبودگیِ متن، امکان این را در خود می سازد که باز به آن برگشته و در پرتو نظریات جدیدتر در حوزه نظام نشانه شناسی و زبان شناسی و وام گیری از ایده ها و مشاهدات و یافته های نظری اختر فیزیک یعنی کیهان شناسی ادبی و علوم کیهانی بازش کرد و استعارة متفاوت و دیگری از متنِ مکتوب به نام کتاب، طرح و پرداخت و این بار با انگارة خودِ جهان و با نگاه به رفتارهای زیراتمی و رصد رخدادهای آن در مقیاس خرد و کلان به خوانش و مقایسه و مجاورت بنشانیم.
این هم انگاری دو هم انگارة جهان کتاب با متنِ جهان، بی بحث قدیم محاکاتِ ارسطوئی و تناظری یک به یک و همراستا، جهانی دیگر یا بی نهایت جهان می آفریند در خطوط و سطوح و زمان ها و فضاها و ابعاد حیرت آور و متفاوت. اینجا بحث از الگوگیری نشانه ای دو جهان به کل متفاوت از هم است نه مشابهت و نسبت دال با دلالت بیرونی اش و واقعیت یا تقلید که تقلید بی نقابِ امر زیباشناسانه هنر نیست. هر چیزی ممکن است باشد ولی هنر نیست. تشابهی غریب و شگفت در هر دوی این متن ها قابل مشاهده و رّدیابی است که هر یک بنوبه و جدا از هم منشاء آفرینش تفاوتها و جهان هائی اند ناشناخته و فراسوی خود. جهانی که در نگاه اول گویا یکی یعنی جهانِ متن به شکلی ذهنی و دینامیکی و دیگری یعنی متنِ جهان به صورت عینی و مکانیکی، همراستا، یکدیگر را در آئینه ای واحد راست نمائی و کژنمائی می کنند. نمی خواهم اینجا بحث ” بازنمائی ” را بازش کرده باشم. چرا که بحث اینها نیست. مطلب بردن این دو متن در هم انگاشتی واجد و سپس بررسی تطبیقی و قیاسی ساختار و کارکرد و ساز وکار نانووار و درونی دو دنیا و متنِ درون و بیرون است در دو قلمرو مشابه و در عین حال متفاوت و دور از هم بی تلاش برای استخراج و انطباق معنائی و دلالتی خاص مگر استعاره پردازی از آنها و سوگیری دلالت آن به متن و دنیائی دیگر که می گوید چه جهان هائی ممکن است در فراسو سوسو بزنند. هدف، اگر بتواند، نشان دادن مشابهت و هم ارزی زبانی ساختارِ موضوع / محمول در جهانِ متن با شکل ظهور ساختارِ ماده / صورت در متنِ جهان است.
جهان بزرگ مقیاسی که بیرون متن « آنجاست » و به صورت ماده و فضا و زمان هستی ما را احاطه کرده و جهان ریز مقیاسی که « اینجاست » و درونِ متن جای گرفته و در واژه ها و دلالت و کنش یافته و در گزاره های فلسفی و ادبی و نظری روایت می شود. در بینابین این دو جهان و ” فاصلة رخدادی ” است که با مصالحی از جنس ماده ـ واژه به کشف و خلق دنیاها و معناهای بیشمار و مکالمه با دیگری نائل شده و می پردازیم. همبسته بودن این معناها را در اَشکال مختلف می بینیم.
همشکلی « فضای خالیِ » ( به تعبیر دریدا ) ـ متن که باردار انرژی کلامی و محل ظهور و جرقه زدن اَشکال معنا و پرتاب و پاشش آن به بیرون خود بوده با فضای تهی کیهان که زهدان بیگ بنگ ها و هستی دادن به نیستی بوده آنگاه که به سطح آشکارگی می رسد، تا باز و بسته شدن استعاری دنیای کتاب با باز و بسته شدن و یا آغاز و انجام جهان در سیکلی آخر زمانی، در تصویر و داده های نظری جدید کیهان شناسان اختر فیزیک از کیهان، در قرینه و ترازی همسطح و مشابه رفته و یکی می نمایاند. این را که باز می کنیم انگار آن را باز می کنیم؛ آن را که می بندیم انگاری این را می بندیم. انگاره ای واحد از دو پدیدار کثیر عینی و ذهنی به کل متفاوت در عالم خیال و واقع و ماده و ذهن.
« جهان » را، با همان ابعاد و هئیت و انحنای در بافتار فضا و زمان و ماده و پاد ماده و انرژی روشن و تاریک و گردش دَوَرانی کیهانی اش ( به سان آغاز و پایان دایره ای خوانش معنای یک شعر ) و به عنوان یک متن که باز می کنیم رصد و خوانش ” آشکارساز “امان همان ابتدا از خطوط و نقاط سایه ـ روشنِ لغزان خط سیر الکترون ها به دنیاهای موازی و دیگری بر آمده و برساخته از درهم کنش و بی نظمی زیراتمی یا کوانتومی جهش کرده و راه می برد. رفتار فیزیکی غیر قطعی ای که همانندش را در شکل اعدادِ صفر 1 و صفر 2 در « تئوری مجموعه ها » می یابیم که همه چیز را در خود « بخشی » و « مجموعه » می کند و بخشی اش اینجا و بخشی اش آنجا، رسانش این معنا می شود که هم این است هم آن، هم کمی از مجموعه توش هست هم نیست، هم همه چیز هست هم نیست و … این عدم قطعیت به ما می گوید اینجا هم به همان شکل قانونی مطلق و قطعی حاکم نیست مگر قانون شانش و احتمال که افق ادراک را به سمت بی نهایت ها گرفته و بر حدس و گمانه زنی های مختلف می گشاید چرا که الکترون ها در آن واحد همه جا هستند و هیچ جا نیستند. به این معنا اگر در زمان حاضرند در مکان غایب اند اگر در مکان باشند نازمان می باشند و همین شکل ظهور و جابجائی و رفتار غیر قابلِ پیش بینیِ در زمان و مکان دنیای زیراتمی بوجود آورنده میلیاردها دنیای متمایز با قوانین و ساختارهای متغیر و متفاوت از هم و خود ویژه اند. چون عبور دادن خطوط و حروف و اتم کلمه از فیلتر و ذهن و اندیشه خلاق یک خوانشگر حساس، هر اتفاق و معنای زبانی ای ممکن می شود. این ناممکن ها چگونه ممکن و در چه پروسه ای دگرسانی ها و دگرگونی ها و تغییرات شکلی و محتوائی دست می دهد ؟
جهان متن و متن جهان عرصه ممکن ها و درهم کردن ها و درهم شکستن هاست. هر دوی این متن ها، جهانی از امکانات بی پایان هستند و در تماس و برخورد با جهان های دیگر امکان سازی می کنند. در یکی زنجیرة واژگان و در دیگری، زنجیرة اتمی و زیر اتم ها ساختار جهان مواد و معنا را شکل داده و بر می سازند.
ایده پردازان ” تئوری ریسمانی ” در حوزة فیزیک نظری که اخیرن ایده ها و الگوهای ریاضی ـ فیزیک جذاب و نوینی مطرح و پرسش و پاسخ های متفاوتی در میان فیزیکدانان برانگیخته اند و دروازه های تازه ای را به روی علم و دانشمندان گشوده و کشفیات شورانگیزی را در کائنات و عالم ماده و پادماده و نظریات کیهان پیدائی نوید می دهند و بر این اساس کل شالودة جریان فیزیک و اختر فیزیک و نسبیت عام و … را زیر سؤال و به راهی دیگر برده و بهم ریخته و بر پایه های دیگری بنا کرده و تعریف بدیع و بدیلی از آن تئوریزه و ارائه می کنند و در صورت اثبات و رصد تجربی اش باید تمام دروس و قوانین تاکنونی فیزیک را، به همان سیاق خط خوردگی در متن های ادبی، خط زد و از نو نوشت، پیشتر رفته و بر مبنای همین یافته های نظری و نگاه به دنیای ذرات بنیادی و دنبال کردن و تحلیل رفتارهای ناپایدار و گریزنده و سازندة درونی آنها و تاثیر بلافاصل حاصل از همین نوع درهم کنش زیراتمی بر فضاها و ساختارهای بیرونی خود، به نتایج فوق العاده جالبی رسیده اند و افق های دیگری را به روی علم و عالم و انسان می گشایند.
با تکیه و حرکت از همین فرضیات و مشاهدات اولیه و داده های تئوریک، دانشمندان فیزیک نظری می گویند نوع و رفتار فیزیکی این گونه اتم ها در دنیای زیراتمی ذرات تعیین کنندة هستی و سطوح ریزًکیهانی و دنیاهای بسیار و متفاوت از هم است. دنیاهای مادی و فوق العاده ریز و ناشناخته و نامرئی ای که ممکن است همین بیخ گوش امان همسایه کرده باشند اما بدلایل قوانین و مکانیسم خاص فیزیکی مختص به خود و فضاهای چند بُعدی و موازی هم، بر هم آگاه نبوده و به دنیای هم دید و راه نداشته باشیم.
پایه این نظریه بر مطالعه و این مشاهدة عینی و علمی استوار است که درون نوترون « کوارک »هائی هستند که ساختارشان « رشته »ایست و شبیه سیم ویولون. وقتی این رشته ها خم می شوند باعث ارتعاش ذرات پایه ای تر می شوند. همین حالت و جریان مدام خمش و نوسان ریسمانها و رشته های بنیادی نوعی اش « رشته کوارک » می سازند، شکل دیگر نواخت اش نوترینو، و … بر این ساز و نواخت به صورت شکل دهندة ذرات بنیادین ظاهر می شوند.
درست همانگونه که نواخت نت موسیقی و امواج ایجاد شده و بر آمده از لرزش تارهای سیم سازی چون ویولون و نحوه و نوع اجرای موسیقی موجب بی نهایت نت و آهنگ موسیقیائی متفاوت از هم می شود درست به همان شکل هم، نوع فرکانس و نواخت و لرزش این دسته رشته های کوارک دقیقن چون نواخت تار های موسیقی، هر یک جهان خاصی با ابعاد و فضاهای دور و نزدیک و متفاوت از هم را خلق می کند و بسته به همین نوع نواخت های غیرقابل پیش بینی، برسازنده فضاهای 9 و حتا 11 ـ 10 بُعدی و …. در فضای واقعی بیرون و متفاوت از همین فضای ملموس و قابل رؤیت ما و در عالم زیراتمی و بی شمار دنیا با مختصات و تعریف های دیگر در عالم کیهانی می شود.
طبق این نظریه جدید و حیرت انگیز که به نظریة ” m ” ( سرواژة خیلی از واژه ها و نام ها و معناها ) معروف شده و با عنوان تئوری ریسمانی سر زبانهاست و با این نام در محافل و مجلات علمی و آکادمیک از آن بحث و نظر می شود، سیاهچاله ها و دنیای کهکشانی و میلیاردها دنیای دیگر کنار ما و یا پنهان و نامرئی و دور از دید و فهم و دسترس ما حاصل همین نوع نواخت متفاوت رشته هاست که هر خمش و لرزش، یا اگر بخواهیم به زبان موسیقائی که نزدیک ترین انگاره به آن است، نزدیک و تعبیر و تبیین اش کنیم، هر نت اش، آهنگ بخصوصی یعنی دنیای دیگری تولید می کند. شکل ظهور هر دنیا بسته به شکل نواخت ذرات پایه یا همان رشته هائی دارد که نه چون نقطه های الکترون بل به صورت حلقه دور و بر سطوح می چرخند و برسازندة فرضیه ریسمانی شده که طبق آن علاوه بر این دنیا، دنیاهای محتمل دیگری با فضاهای حیرت انگیز چند بُعدی اشان ممکن است همین لحظه مجاور و موازی فضای سه بُعدی آشنا و شناخته ما وجود داشته باشند اما به دلیل ساز و کار و قوانین فیزیکی و ضربان و نواخت متفاوت، نبض و حیات اشان به چشم و دیدرس ابزارهای مشاهداتی واکتشافی کنونی امان نیایند و لاجرم بر وجود و حضورشان شناخت و آگاهی لازم را نداشته باشیم و به باورمان نگنجند : دنیاهائی غایب در کنار و همسایه ی دنیائی حاضر !
و باز بر اساس همین نظریه، جهان ما نه یک بیگ بنگ ( یک خاستگاه و سرآغاز و همینطور غایت و فرجام ) بل بیش و پیش از آن بیگ بنگ، زمان و دنیا داشته ایم که در یک بازة زمانی یک تریلیون سالی این دنیاهای مرئی و نامرئی درست مثل دو صفحه از یک کتاب بزرگ به هم می رسند و بعد از برخورد و بسته شدن روی هم و انفجارِ بیگ بنگی، باز هم به شکل دو صفحه از هم باز و فاصله می گیرند و این نواخت رشته ای بی پایان از قبض و بسط های کیهانی و ساختن و شکستن ساختار ریسمانی و حلقه ای درونی در دنیای ذرات بنیادی، خود تا بی نهایت و دنیا دنیا ادامه داشته و هیچوقت از جنبش و حرکت و تغییر و زایش و مرگ باز نمی ایستد.
****
اینجا در پی رد و اثبات نظریه و پدیده ای خاص نیستیم و صد البته صلاحیت و بضاعت علمی و ادعای این کار را هم نداریم. غرض از این حاشیه روی تئوریکی دور و دراز در حوزة اخترفیزیک و نقل برخی واپسین ایده ها و دیدگاههای دانشمندان کیهان شناس و فیزیکدانان بدست دادن مشابهت و الگوی مناسبات و ساختارهای جالب نشانه ای و عملکردهای سازندِ دلالتی و مادیِ دو متن و دنیای متفاوت از هم است و نشان دادن چگونگی کنش و برهم کنش درونی آنها. این متن ( متن جهان ) را که می بندیم متنِ دیگری را باز می گشائیم : متنِ کتاب.
باز و بسته شدن مکرر و متکثر همان دنیای مادی موصوف در ابعاد حیرت آورش در تئوری نوظهور فیزیک کیهانی، بی شباهت نیست به باز و بسته شدن یک دنیای معنوی دیگر یعنی همان کتاب و دوره کردن یک دور کامل آن در ساحت های دلالتی و معنائی بی انتها و رفتن سر یک جهان معنای دیگر. دنیائی کوچک که دنیاهای بزرگی را در لابلای خطوط و اوراق خود حبس کرده و در هر خوانش آزاد می شوند. اگر بر لب و دهان، حروف و کلمات زبان می شکنند و هر دم دلالت عوض می کنند بر لبه و دهانه یک سیاهچاله ساختار اتمی ماده از هم می پاشد و خروجی اش از آن سوی تاریکی، بی نهایت معنا و ابهام و یک هیچ است !
طرحوارة نمادین کتاب با انگاره جهان در این نقطه و رابطة نمادین است که همدیگر را انگار قطع و همپوشانی و بازنمائی می کنند در راستائی از ساختارهای همشکل. اینجا کاری به درستی و نادرستی اصل این نظریه ( که همانطور که بالاتر آمد تا اثبات اش راه درازی در پیش است ) نداریم بل ساختارها و رفتارهای زیراتمی ـ زیر زبانی و شیوه چرخش و گردش و کارکرد و تولید معنا و فضا در این دو دامنه است که دنبال شده و محل تأمل و مقایسه و بازخوانی ما بوده نه چیزی دیگر. سامانه های نشانه ای و کنش زبانی روی صفحه و در لابلا و میان خطوط سیاه و سفید نوشتاری و نقاط کور و روشن واژگان و علائم نگارشی و فیزیکی و بصری در پیکرة یک کتاب با سامانه ها و کنش های ماده و زنجیره ای خط سیر و رقص حلقه وار ذرات بنیادی زیراتمی دور سطوح در تئوری مکانیک کوانتوم و فرضیه ریسمانی، اگر چه در خطی غیر مستقیم، الگو و مُدلی زبانی را از خود طراحی و بیرون می دهند که کارکردها و دلالت های معانی و مادی و جهان های بی پایانی را ترسیم و برساخته و در افق انتظار و افق کیهانی می گذارد.
انگاره ای در میان و بی آغاز و انجام و هماره باز و گشوده و در حال گسترش و صیرورت و شدن رو به افق ها و کرانه های بی کران دیگر چون جهان در هر لحظه در حال زایش و مرگ و گسترش و انبساط کیهانی. انبساط و فضاسازی های کلامی با انبساط و فضاسازیهای کیهانی در عالم و جهان ذرات بنیادی همساز و قرین هم می شوند و فضاهای چند بُعدیِ جهان متن، فضاهای چند بُعدی متنِ جهان را به ذهن می زند. فضائی چند لایه و پنهان و آشکار که از چرخش دَوَرانی قلم و قلمروها به حاصل آمده و خط خورده و در دامنه های کوتاه و بلند دلالت چرخانی می کند.
در جهان متن سیاهی ها و سپیدی های خطوط و « زیر زبان » و پس و پشت شدن و جنبش کلمات روی نوار زمان در کار بوده و بازی می کنند؛ در متنِ جهان، ارتعاش و برهم کنش رشته هائی به نام کوارک و جهش و جابجائی رقص وار نقطه هائی گریزان و لغزان چون الکترون در دنیای « زیراتمی »، جهان سازی! شدت و چگالش سطوح نیروهای دلالتی و آفرینشی این دو پاره متن، بسته به شیوة نگارش و نواخت آن جهان های غایب و « زیرین » در هر دو سو دارد : سویة درون، سویة بیرون. بر هر دو سوی این کنش و پراتیک مادی ـ ذهنی یا زمانی ـ زبانی و شیوه و نواختِ آهنگ درون ـ کلامی و برون ـ کلامی نوعی سیالیت و قانون عدم قطعیت حاکم است. نمی توان رّد و ریختار تعین مادی ـ معنائی و دلالت پایدار و ارزشی را در این نسبت های نسبی و دستگاههای دوگانه پیش بینی و تا انتهای منطقی و غایت مندش دنبال کرده و به قالب زد و پایه و پایگانی نهائی بخشید. چیزی، چه در میان « چیزها » چه در درون دال ها و واژگان که همین چیزها را دلالت داده و « می نامند »، به نام مطلق و معنای نهائی و دارای غایت و آغاز و انجام و بدون این رابطه های فاقد ثباتِ همیشه در بحران، نداریم. نه تنها این، افق های معنائی و مکانی و زمانی مشترک هم نداریم. دال و مدلول و علت و معلول اگر در این رویه ها و روندها مطرح و شکل می گیرند و میان خود مناسباتی نشانه ساز را سازمان می دهند نه روی سطور خطی و سطوح تک ساحتی بل در « رابطه » و « فضا » فضا پیدا کرده و انتشار می یابند. این گونه روابط و فضاهای باز و سیال را هم هنگام خوانش و تحلیل باید با چیزی چون « حساب احتمالات » محاسبه کرد و خواند. از کرانه ها و محورها و حواشی و گوشه کنارهای مختلف می شود به متن و بافتار آن نقد و نقب زد و وارد این گونه فضاهای وهم آلود و لابیرنت وار شد و از آن سرش به صورتی با معنا بیرون کرد.
درونة این فضای شناور و کشسان، چه در جهان متن چه متن جهان، همه چیز حتا زمان و مکان و نور چون خود مفاهیم خم شده و می شکنند و فاقد ماهیت و معنای از پیشی اند. این انعکاس انکساری جلوه ناپایداری به افق ها و وضعیت ها و پدیدارها می بخشد و نمی شود مناسبت و رابطة نهائی و برابری بین یک اندیشه و تصویر ذهنی با علامتی حسی و اشیاء پیرامونی و مابه ازا مادی و بیرونی اش برقرار کرد. در تئوری ریسمانی و نزد نظریه پردازان این تئوری نوظهور برای یک « چیز » و پدیدة فیزیکی دو شرح و معنای متفاوت داریم به همانگونه که برای تکواژه ای که به همان « چیز » دلالت دارد. « چیز » همانی نیست که من « نام »اش می دهم و « او » می بیندش و « دیگری » خوانش دیگری از آن بدست می دهد. چیزها از خلال فیلترهای مختلف در اندیشه می نشیند و اندیشه آغشتة خودآگاه و ناخودآگاه همراه واژه ها بر زبان می آید و زبان میان دو لبِ زمان ـ مکان کنش و زاویه گرفته و از زوایای این همخوانی و لبریختگی « مورد تأویلی » بر بستری سفید جاری می شود.
****
از لابلا و درون این شکاف ها و زمزمه های لبریخته ی گاه کدر و گاه شفاف و نواخت گاه زیر و گاه بمِ بر آمده از مناسبات و روابط چندگانه حاکم بر جهانِ خصوصی متن و متن جهان عمومی، نه یک جهان با ثبات بل بی نهایت جهان مدام در حال زایش و پاشش و افشانش خود اند. فروپاشی جهانی در یک متن مترادف و همزمان است با فراپاشی جهان های بی شمار دیگر در همان متن که از پس تراکم و انفجار و فوران نیرو و مواد و معنا و جهان های مادی و سپهر معنائی رخنمون شده و پدیدار می گردند.
دربینامتن این دو متن، که انگاره و انگاره پردازی من برای ورود به آنست، متن ها م زیرمتن ها و پاره متن هائی در کارند که در جهانی از درهم آمیزش و درهم کنش نیروها، یکدیگر را در تعامل و گفتمانی بینامتنی به چالش گرفته و سخن و اشاره های هم را قطع و وصل می کنند. اگر در جهانِ متن از متافیزیک حضور و حضور و غیاب همزمان عناصر و واحدهای معناشناسیک بحث می کنیم، در متنِ جهانِ داده و فرض شده در تئوری ریسمانی، شاهد نیروها و جهان هایِ فیزیکی و طبیعی قابل رؤیت و فضاها و انرژیها و مادة تاریک و نامرئی در دل و جوار هم هستیم. مجاورت و برهم کنش این دوگانگی ها و نیروهای آشکار و پنهان پدیدآورندة دنیاهای گوناگون است همانگونه که تعامل و رابطه های بینامتنی و درهم ساخت و تشعشع انرژیها و کنش های کلامی ـ تصویری و نشانه ای و حرکت و انتقال از محورهای همنشینی به جانشینی در گزاره ها و نحو رژة کلمات در جهان متن، متن های دیگری را ورق زده و ما را در صفحه ای متفاوت پیاده کرده و می گذارد. آفرینش در این دنیاها و متن ها بر معنای دیگری نیز دلالت می برد : مرگ ! خالق و مؤلف در هر دوی این متن های بحث شده یعنی متنِ جهان و جهانِ متن غایب اند و این غیبت مرگ گونه مقارن است با زایش و بر آمدن خدایان و جهان آفرینان دیگر. خدایان و جهان آفرینانی که از جایگاه متعالی پیشین پائین آمده اند و میان خطوط می روند یا روی خطوط می نویسند و دیگر معنائی نهائی و پاسخی قطعی به ما نمی دهند و در مسیر و متن خود خط به خط و نقطه به نقطه پرسش و علامت سؤال می آفرینند. پرسشی که همینجا این دو جهانِ متنی شده برابرمان می گشایند این است که جهان های دیگری، غیر خود، ممکن است ؟
این متن ها اگر چه به ما معنا و پاسخ از پیشی و قطعی ای نمی دهند، اما بر بستر روان خود کلی امکان آفرینی می کنند. امکان بازخوانی و بازنویسیِ جهان متن و متنِ جهان. متنی ممکن، متنی ناممکن ! در فاصله این دو متن خانه کرده و زندگی می کنیم. خوانه به خوانه خوانش امان از جهانِ ممکن به جهان ناممکن و به عکس در گردش است. در این رفت و برگشت یکی، جهان متن، به عنوان زمینه تاریخی ـ فرهنگی؛ دیگری، متنِ جهان، به عنوان ماتریال و زمینه مادی ـ طبیعی عمل می کنند. در بینامتن این دو متن پالایش و جابجا و تأویل می شویم از یکی به دیگری. این فاصلة « برشت »گونه شده است همه چیز : متن، تأویل، زندگی و … وسط این حفره و دال و مدلولِ یکی و بی معنا و پر معنا شده، دالِ انسان به جسجوی حقیقت و معنا در پیکرة زبان و دستور زبان خود دلالت را کشف؛ و به دنبال « ذرة خدا » در دنیای ذرات زیراتمی و در اعماق لابیرنت زمین « ذرة هیگز » را اثبات می کند! خوانش « ژرفای معنا » با « ژرفای ماده » بقول باختین اینجا هم را پیدا می کنند و مصداق زمینی می گیرد.
جهانِ متن با زبان نوشتار و در قوارة واژگان و درون نظامی نشانه شناسیک و متنِ جهان با زبان هیروگلیف وار و طبیعی اش در هیئت اشیاء و بیانگری « چیز »ها در دو سوی یک تعامل و مکالمة بی پایان قرار گرفته اند. مکالمه ای دیداری ـ شنیداری، نوشتنی ـ خواندنی که در هر دیالوگ و ادای واژه ای چیزی تازه و متفاوت به ما می گویند. و به میانجی این بیانگری ها کشف و لذتی را مهیا و تجربه می کنیم. این لذت سرخوشانه و تازه گی و تفاوت از آنجا برمی خیزد که « واژه » از « چیزی » می گوید که خود نیست چیزی دیگر است. دیگریست. حاضر کردن این غیاب یا دیگری همان جهانی ست که در آن فاصله، در آن وسطِ دال و مدلولِ و بینابین جهانِ متن و متنِ جهان رخنمون شده و از دو سویِ درون ـ متن و بیرون ـ متن یا پیشا و فرامتن دلالت های پوشیده و آشکار به متن آن اشاره داشته و در سخن خالی به سخن می آید. این به سخن آمدن « دیگری » در فضای سفید و خالی، در غیبت، در فاصلة دو اشاره و دلالت و متن از امکان می گوید. امکانِ جهانی دیگر ورای این جهان. جهانی که هر دو متن به زبان رمزگان خود می گویند مدام در حال « شدن » است؛ شدنی هگلی.
این در زبان و جهان بودن و « گفتن » و « شدن » در آن وسط و در زبان ها و فضاهای مختلف اتفاق می افتد و کار می کند و این بیان را بخود می گیرد که : جهان هائی دیگر پساپشتِ کلمه، پساپشتِ چیز، پساپشت این دو جهانِ حاضر در گفتگوی با هم، ممکن و مدام در حال پاشش و زایش اند.
انگارش جهانِ متن با متنِ جهان و پیوند و شباهت ساختاری جهان با صورت های بیانی به این معنی ست که جهانِ متن دارد در بارة متنِ جهان و به این زبان چیزی می گوید یا به عکس، متنِ جهان از جهان متن؟ یا نه، هر دو متن اجتماعی ـ طبیعی خود از جهان سومی سخن ساز کرده و مدام در نظم و نظام و در زنجیرة دالی و عِلی اشان آفرینشگر آن بوده و بدان دلالت می برند؟ « علاقه » متنی اینجا طبیعی می شد نه اجتماعی اگر چنانچه به بازنمائی و ثبت صرف واقعیات و داده های درونی ـ بیرونی آنگونه که هستند می پرداخت. بودن در زبان و جهان و خوانش سخن سازه ی این دو پاره متن در دایرة وسیع بیان و مورد بیانی، ما را به بینامتنی فعال پرتاب می کند که درونة این دو جهان و از تعامل و تقابل دیالکتیکی راست نمائی ـ کژنمائی، بازنمائی ـ وانمائی، صدق ـ کذب و … مناسبات بینانشانه ای اشان زاده شده و به برون سو سوگیری کرده و جهیده و آن میان رقصان به عنوان یک واقعیت سیال و دالِ گزاره پرداز و حقیقت زنده زیست و بازتولید می کند خود را و متن را؛ هستن و هستی ای که بقول هایدگر خانه در زبان داشته و با همین زبان نوشتاری ـ طبیعی، که از جهان شکل گرفته و به جهان شکل می دهد به نگارش عینی ـ ذهنی جهانی می پردازد که نه جهان متن است نه متنِ جهان، بل بیان زبانی جهانی دیگرست که هر لحظه « امکان »اش را در خود ورز داده و در شکل جهان شعر باز می آفریند و سویه ها و گفته ها و ناگفته ها و دلالت های معنائی اش در عین این که به متن خود دلالت داشته، به سمت آن جهانِ ایستاده در افق اشاره می رود و در این گزاره متبلور و واگویه می شود که : جهان دیگری ممکن است !

دیدگاه ها

میرنژاد درویشی در گفته :

دست مریزاد میگم به دایی عزیزم استاد گراوند قلمت مستدام باد

[پاسخ]

اميرهوشنگ گراوند پاسخ در تاريخ پنج‌شنبه 26 اکتبر , 2017 10:18 ب.ظ:

درود بر خوانش و بینش میرنژاد درویشى عزیز. سپاس از حضورتان

[پاسخ]

بیان دیدگاه !

نام :