حجم من
یعقوب آزادبخت: نه به اندازه ی برفم یک رنگ نه به اندازه ی کوهم صبور مثل ابری نگرانم در باد تکرار همان ثانیه های یک جور قد تنهایی دستی سردم مثل پاییزچو فصلی رنجور من در آینه پر از اندوهم ویران شدم از دوچشم مست و مغرور شکوه هایم همه در عمق وجود دلخور […]
یعقوب آزادبخت:
نه به اندازه ی برفم یک رنگ
نه به اندازه ی کوهم صبور
مثل ابری نگرانم در باد
تکرار همان ثانیه های یک جور
قد تنهایی دستی سردم
مثل پاییزچو فصلی رنجور
من در آینه پر از اندوهم
ویران شدم از دوچشم مست و مغرور
شکوه هایم همه در عمق وجود
دلخور از حال خراب و مخمور
با همه زخم ولی مشتاقم
در تکاپو پی گرمای حضور
شاید این بار بگویم از عشق
قاصدک باخبرخوش بیاید از دور
روشنک
[پاسخ]