کد خبر : 6321
تاریخ انتشار : 21 دسامبر 2013 - 16:48
نسخه چاپی نسخه چاپی
تعداد بازدید 877 بازدید

درسوگ یلدا !

حشمت اله آزادبخت : یلدا جان! امشب قرار است بیایی با قد درازت و درازبه درازْ ظلمت گیس‌هایت را برهنه کنی بر زمین. قرار است خانواده‌ها دور هم جمع شوند و تا جرقه‌ی کبریت صبح فیلم بلند سیاه تو را به تماشا پلک بزنند و دود کباب قربانی‌هایت را دور شانه‌هایت بگردانند. گردو بشکنند و […]

5

حشمت اله آزادبخت :

یلدا جان! امشب قرار است بیایی با قد درازت و درازبه درازْ ظلمت گیس‌هایت را برهنه کنی بر زمین. قرار است خانواده‌ها دور هم جمع شوند و تا جرقه‌ی کبریت صبح فیلم بلند سیاه تو را به تماشا پلک بزنند و دود کباب قربانی‌هایت را دور شانه‌هایت بگردانند.

گردو بشکنند و تیزی کاردها را بر جمجمه‌ی پرتقال‌ها و ناف سیب‌های سرخِ روزهای تکراری فرو برند و جیغ سرمستی سر دهند تا تو شمع ستارگان را فوت کنی و سال‌روز تولدت را لبخند بزنی. اما یلدا جان به درازی خودت و سیاهی دلت ببخش! امروز پدرانی بودند که خانه را با یک دنیا نگاه و لبخند پشت سر جا گذاشتند و دل به دریای شهر زدند و قرص پاها را در رگ زمخت خیابان‌ها جاری کردند و اشتیاق چشم‌ها را چرخاندند. اما زور نحیف جیب‌هایشان به آرزوی کوتاه کودکانشان نرسید و غروب، در کوچه‌های پریشانی به سمت چشم‌های به راه، بازگشتند با زلزله‌ی زانوها و شرم دست‌ها و شفق گُر گرفته‌ی چشم‌ها و نسار تنگ سینه‌ها. آه یلدا جان! شرمنده. اگر قربانی‌هایت انبوه نبود و گنجشگکان نگاه کودکان خاموش به خاطر حضور تو سیر نشدند.

شرمنده نباش اگر خنجر دود بلندِ خانه‌ای کلاغ‌های شکمِ کودک همسایه را به قارقار کشاند و صدای چکاچک گردوهای سرخوشی در جمجمه‌شان تیر کشید و شال‌های سیاهِ آه از پشت‌بام‌های آرزو بی گره برگشتند. آه یلدا جان! ببخش اگر دالان‌هایی تولدت را شاد شدند و گوشه‌هایی مرگت را گریستند.

دندان‌هایی گیس‌هایت را به لب جویدند و لب‌هایی از تاب گیسوانت سر خوردند. میزهایی هم‌پیاله‌ات شدند و کنج‌هایی هم‌بغضِ هم. اما آه یلدا جان! به بلند بودنت دل مبند که به گناه آمدنت و دل شکستنت، خروسان مرگت را جار خواهند زد و بر سینه‌ی سپیده‌ی دامان خودت به آتش گلوله‌ی طلوع خاموش خواهی شد.

دیدگاه ها

سید مجتبی حسینی در گفته :

در کوچه‌های پریشانی…

[پاسخ]

پيمان در گفته :

دست شما درد نكنه اقاي ازادبخت جالب بود

[پاسخ]

سلام برادر در گفته :

باز هم مثل هميشه دلتنگي حشمت جان

[پاسخ]

کریم دوستی در گفته :

آری باز هم مثل همیشه …

[پاسخ]

امرایی در گفته :

قلمت پر جوهر

[پاسخ]

عزیزی در گفته :

درود براین قلم واین نویسنده بزرگ کوهدشتی

[پاسخ]

قلمت مستدام و فکرت راهگشا باد . آقای آزادبخت بجای شما میخواهم به دوستانی که گفته اند : باز هم دلتنگی های حشمت .. و یا “باز هم مثل همیشه .. جواب بدهم که ” اولا باز هم مثل همیشه –حشمت برنده میشه !! زیرا باز هم تو بودی که فارغ از تعصبات جوراجور ،به درد دل قشر فقیر جامعه پرداختی و در ایامی که همه فقط به فکر رقصیدن در میان خوشی های خود و دوستان خود هستند ،این شما هستید که از کوخ نشینان یاد می کنید و با این زبان وقلم در واقع در شب یلدا ،از صاحب یلدا می خواهید که فقرشان درمان شود . پس باز هم مثل همیشه ..حشمت برنده میشه . دوما : مگر درس های بسیار زیاد تاریخ و نکته های بسیار بلند حکما و عرفا … چیزی غیر از تکرار مکرر یک واقعیت است و آن هم این که ” تا کوخی خراب نشود کاخی ساخته نمی شود .؟ اگر باز هم تکرار نکنی گناه کردی زیرا توهم مثل دیگران ممکن است چرب و شیرین دنیا دستانت را لرزان و دلت را نسبت به فقرا بی رحم کرده باشد . پس لطفا باز هم و باز هم و باز هم .. قلم واقع بینت را ولو تکراری و مکرر اندر مکرر بخاطر فقرا ومحرومین به زحمت بیانداز . ممنون .

[پاسخ]

خیلی جالب بود حشمت جان

[پاسخ]

هومیان نیوز در گفته :

باسپاس فراوان از دوستان عزیزی که نظرلطف داشته اند …اما این توجه و ریزبینی های شما مخاطبان خوب و فرهیخته است که قلم همچو منی را همیشه زنده نگاه داشته اند.همیشه زنده باشید.
حشمت اله آزادبخت

[پاسخ]

نويسنده در گفته :

درودبرتوكه بي نظيري

[پاسخ]

بهنام دوستی در گفته :

سلام عمو حشمت.هربار که مطلبی از شما رو می خونم،اینقدر دل تنگ میشم که تصمیم می گیرم دیگه نوشته های شما رو نخونم.اما فخامت کلامتون به حدی زیباست که ناچار به سراغشون میام.تو شبی که همه سعی میکنن (حتی اگه ظاهری)شاد باشن،شما باز هم. . . .واقعا زیباست.

[پاسخ]

کیومرث میرزابیگی از همسایه های چند قدمی ات در گفته :

در کلبه ی ما رونق اگر نیست صفا هست – آنجا که صفا هست نور خدا هست . حشمت جان اولا زاد شب مهر را به شما یار قدیمی ام تهنیت می گویم و بعد آرزومندم شادی در کلبه های همو طنانت همیشه مستدام باشد تا دیگر از نیش این قلم همیشه تیز تو در امان بمانند . به قول کردهای همسایه مان هیوا دارم خنده هایمان از ته قلب باشد و گریه هایمان از سر شوق . مانا باشید استاد عزیز

[پاسخ]

هومیان نیوز در گفته :

بازهم ممنونم از لطف سرشاربهنام عزیز، نویسنده ی گرامی و دوست عزیزو فرهیخته ام کیومرث خان کاکاوند…زنده باشید.

[پاسخ]

دانش اموزان باغ مینو در گفته :

دست مریزادواقعابی نظیربود.

[پاسخ]

همشري در گفته :

احسنت حشمت جان عالي بود زيبا و دلنشين . موفق و سربلند باشي . كاظم نيا

[پاسخ]

مهسا در گفته :

باز هم افتخاري ديگر ……….باز هم حشمت

[پاسخ]

اصغر در گفته :

هی داد هی بیداد هی هاوار…

[پاسخ]

پرنیان ملکی در گفته :

خیییییییییییییییییلییییییی جالب و زیبا و دوست داشتنی بوووووووووووود.اقای معلم ادبیات

[پاسخ]

بیان دیدگاه !

نام :