کد خبر : 28861
تاریخ انتشار : 15 اکتبر 2016 - 16:32
نسخه چاپی نسخه چاپی
تعداد بازدید 804 بازدید

دوست داشتنی ترین قاتل

حمید طولابی: این ماشین دیگه کلافم کرده بود،اخه لامروت روزجمعه ای چه ات شده،تواین روزتعطیل چراخفه نمیشی،این چه وقت قاروقورکردنه،چندلحظه ساکت می شددوباره صدای نخراشیدشوبلندمی کرد.داشتم ازکنارپارک کیومی گذشتم تابه سمت شریعتی بروم بلکم یه تعمیرگاه بازپیداکنم که یه گروه 10،12نفره که دورهم حلقه زده بودندنظرم راجلب کردندباخودم گفتم توکه اصلاادم فنی نیستی شایدیه مشکل […]

photo_2016-10-15_09-03-37

حمید طولابی:
این ماشین دیگه کلافم کرده بود،اخه لامروت روزجمعه ای چه ات شده،تواین روزتعطیل چراخفه نمیشی،این چه وقت قاروقورکردنه،چندلحظه ساکت می شددوباره صدای نخراشیدشوبلندمی کرد.داشتم ازکنارپارک کیومی گذشتم تابه سمت شریعتی بروم بلکم یه تعمیرگاه بازپیداکنم که یه گروه 10،12نفره که دورهم حلقه زده بودندنظرم راجلب کردندباخودم گفتم توکه اصلاادم فنی نیستی شایدیه مشکل جزیی باشه بذارازاین جماعت بپرسم خداروچه دیدی شایدیه خرج پیش بینی نشده رودستم نیفتاد.ماشینموپارک کردم وبه سمتشون رفتم،هرچه جلوترمی رفتم بیشترپشیمان می شدم وهرقدم که نزدیکترمی شدم یه خرج پیش بینی نشده روترجیح میدادم به چندقدمیشان که رسیدم صدای دادوبیدادشان تردیدم رازبین بردودانستم که این جماعت عصبانی برای ماشین من مکانیک نخواهندشدپس پاهایم رابه سمت ماشینم کج کردم که به یکباره موردخطاب یکیشان قرارگرفتم؛هی یاروچی میخواستی،چراگوشتوتیزکرده بودی،ها،هی،باتوام،هوبرگردد،کجا؟.باشنیدن این جملات رگ غیرتم ماشینوفراموش کردوبه سمتش رفتم؛بله که چیزی میخواستم امانه ازکسی مثل تو؛اماخدای بقیه نه بلکه دراین لفاظی شرکت نکردندبلکه کسی راهم که ها،هوکرده بودموردسرزنش قراردادند.

پیش ازانکه هرحرف دیگری بزنم صدای بغض کرده وچهره سرخ شده یکیشان توجه همه رابه سمت خودجلب کرد؛اخوی هابایدکاری کنیدوگرنه این استان نابودمیشه اقااینجادیگه جای زندگی نیست وهمه باهم گفتنداینجادیگه جای زندگی نیست،البته که این فریادهاهمراه باخشم وغضب بودمن که هم مضطرب شده وهم کنجکاو که جریان رابفهمم همان جاکنار(ها،هو)نشستم.به راستی چه اتفاقی افتاده بود؟براستان ماچه رفته که من ازان بی اطلاع بودم؟.اخرمابه استانهای مرزی نزدیکیم باخودم گفتم نکنه ازطریق کرمانشاه گروهی ازداعش واردخاکمان شده باشندکه صدای (ها،هو)طناب خیالم راقطع کرد؛اقابایدجمع شیم درخونش بایدحساب کاردستش بیاداخه بایدبدونه کشتن مردم بی تاوان نیست؟،وای که اینجادیگه جای زندگی نیست وهمه گفتندوای که اینجادیگه جای زندگی نیست…

ازترسم کاسته شده بودوحالامیدانستم که هرچه باشدقاتل خودیست،هرچندهنوزهم این قاتل ترسناک بود،قاتلی که استانی راناامن کرده باشدحتی اگرخودی باشد کمی ازداعش نداردوگویاهنوزراست به راست دراین شهرراه میرفت.من چندروزپیش دریکی ازروزنامه هاخوانده بودم که یک قاتل زنجیره ای تحت تعقیب است پلیس پاره ای ازمشخصات قاتل رابیان کرده وازمردم خواسته بودکه به محض دیدنش پلیس راباخبرکنند،اماان روزنامه سراسری بود.ایااین قاتل درلرستان بود؟ومهمترازان اینکه اینان جای قاتل رامیدانستد پس چراپلیس راخبردارنمی کردندوچراخودشان می خواستندبه سراغش بروندواصلاچراوقت راهدرمی دادند؟.انچه راکه نمی توانستم درک کنم زمزمه انهابرای نوشتن بیانیه بود،اخربیانیه برای چه؟قاتل که بابیانیه دستگیرنمی شود،خودرااشکارنمی کندکه اشکارابه شکارش بروی،پنهان است وحرکتی پنهانی می خواهد.یکیشان می گفت خواب دیده خیرباشه فکرمیکنه میذاریم ادامه بده،ازکاربرکنارش میکنیم،توراچه به این صندلی؟.دیگری جواب داد اخوی زیادتندنرواین حالاحالاهاموندگاره امابایدسرجاش بشونیمش بایدکاری کنیم ازاین جلوترنره،موسیقی اگه قرارباشه جایی داشته باشه توی تلویزیون پشت شیشه است نه داخل سالن،پاپ وسنتی هم نداره،هیچکدوم نبایدباشن که اگه باشن دراداره فرهنگ روگل می گیریم این قرتی بازی هایعنی چی؟وبازیکی فریادزدوای که اینجادیگه جای زندگی نیست ومجددهمه تکرارکردند.

تازه داشت دوریالیم میافتادکه جریان ازچه قراره،ماجراچیزدیگری بودودرحالی که انهارادرحین نوشتن بیانیه شان تنهاگذاشتم پاهایم رابه سمت ماشینم هدایت کردم به نزدیکی ماشین که رسیدم گربه سیاهی درتلاش بودتانیم تنه دومش را اززیرماشین بیرون بکشدبه بیرون امدنش کمک کردم.ماشین راراه انداختم دیگرصدایی ازان به گوش نمی رسیدولی صحبتهای این جماعت که به نظرادم های بی غل وغش وصادق امانه صوفی مسلک وریزبینی می رسیدندنوایی خاطره انگیزرادرذهنم زنده کرد.صدای یکی ازکنسرت هایی که دریکی ازسالن های همین شهروبه همت همین قاتل برگزارشده بودبرایم تداعی شد،خواننده محبوبم راازنزدیک دیدم ان روزهاحالم خیلی خوش نبودومیانه ام باتلاش به هم خورده بودخواننده محبوبم وان شعرزیبایی راکه دروصف سعی ادمی اجراکردبذرتلاش رادروجودم ابیاری کردوحرارات ان روزشعله بادوام راهم شدبه خاطردارم که درکنارم خانواده پرجمعیتی نشسته بودندپس ازپایان کنسرت پدران خانواده گفت حقیقتااگراین برنامه های سالم ادامه داشته باشندجای دیش های ماهواره نه روی پشت بام که ته انباری است واین رابالحن مفتخرانه ای گفت.حالادیگربه نزدیکی اداره فرهنگ رسیده بودم بدون انکه متوجه باشم زبانم داشت زمزمه می کردواقعاکه یک واژه چه معناهای متفاوتی می تواندداشته باشداقای حنان تودوست داشتنی ترین قاتلی.

دیدگاه ها

میلاد در گفته :

احسنت به این دیدگاه و هزار ماشالا به این بیان دمت گرم حال کردم

[پاسخ]

سینا در گفته :

به به ب طولابی شجاع باز هم مثل همیشه عالی و بینظیر بی صبرانه منتظر نوشته های بعدی شما هستیم

[پاسخ]

حامد در گفته :

جدا از متن زیبا و قصه ی پیش رونده انتخاب اسم هم بسیار هوشمندانه بوده آفرین به این هوش و زکاوت

[پاسخ]

مشق در گفته :

از خوانش متن شما لذت بردم و اما؛
١) عنوان ، مخاطب رو جذب مي كرد در عين حال برخلاف بسياري از نوشته هاي رايج داستان رو لو نمي داد
٢) يك جاهايي نوشته محاوره اي مي شد و يك جاهايي ديگر بسيار كلاسيك! ( به نظرم بايد روي اين مطلب بيشتر دقت بشه)
٣) با هنرمندي تمام ( همچون يك نويسنده ي حاذق) نقطه اوج نوشته، به صورت ماهرانه در خط اخر عريان شده! ( كه البته ممكنه مخاطب عام رو خسته كنه، اما به نظر من عاااالي بود)
٤) كاش مخاطب مي توانست با خواننده ي محبوب تان هم اشنا بشه ( با يك مصرع مي شد اين كار را زيركانه انجام دا شايد!) و با مزاج موسيقيايي شما اشنا مي شد!
٥) ….
٦) به نوشتن ادامه بدين لطفا???

[پاسخ]

ولی در گفته :

حمید امثال شما مایه مباهات و افتخار برای این مرز وبوم هستید، کسانی می توانند بنویسند که مردمی باشند ،حقا که این پتانسیل و انرژیا را دارا هستی

[پاسخ]

ولی در گفته :

حمید شما مایه مباهات و افتخار برای این مرز و بوم خواهی بود ، کسی می تواند بنویسد که مردم دوست باشد۰این عشق و علاقه در تو هویداست۰با سپاس از نوشته های خوبت

[پاسخ]

اصغر در گفته :

به به آقای طولابی خو شحالم از اینکه این مطلب را نوشته اید چون آقای حنان شایسته این لقب و القاب هستند افرین به شما و هزار تشکر از آقای حنان …باز هم بنویسید از این مطالب با تشکر

[پاسخ]

کارشناس ارشدادبیات در گفته :

ازمتن پیداست که اصول داستان نویسی رامی دانیدودرجاهایی هم مشخص است که عامدامتن رابه درازانکشانده اید درصورتی که جابرای بسط داشته است امیداوریم نوشته ای بنویسیدکه مخاطب خاص راهم هدف قراردهداحساس می کنم بتوانید

[پاسخ]

ناشناس در گفته :

مرحبا.اقای حنان سفیرشادی وسلامت دراین استان هستندمرحبابه شماکه ازایشان دفاع کرده ایدوانصافاکه دفاعی جانانه ومردانه است مرحبا

[پاسخ]

ناشناس در گفته :

متن زیبای بود.دوست داشتنی هارابایددوست داشت.هم نوشته شمازیبابودهم عملکرداقای حنان

[پاسخ]

ناشناس در گفته :

باپختگان گویی این سخن سوزش نباشدخام را.روایت روان شماتفسیراین بیت است

[پاسخ]

ناشناس در گفته :

زیبابودوتاثیرگذاروازهمه جایش بهترپایان ان بود

[پاسخ]

یوسفی در گفته :

عنوان خیلی جذب کننده بودالبته متنش هم ارزش خوندن روداشت.سپاس

[پاسخ]

اصلاح طلب در گفته :

بعدازمدتهابالاخره یه مطلب خوب دیدیم.باراول سرسری خوندم ولی قبل ازاینکه به پایانش برسم برگشتم واین بارخوب خوندمش درعین سادگی هرانچه راکه می خواست به نحودرستی گفته بود.ضمنااون بیانیه هاروهم خونده بودم شایدبهترین پاسخی که میشددادیه همچنین پاسخی بودکه این جوان داده

[پاسخ]

ناشناس در گفته :

قلمتان به زیبای چرخیده

[پاسخ]

ناشناس در گفته :

اینااگه بیل زنن باغچه خودشونوبیل بزنن واقعاکه افرین خوب جوابشونودادی

[پاسخ]

فریاد خاموش در گفته :

من نمی دانم مردم ایران کی باید به این حدیث که هزار ها بار گفته و شنیده شده عمل کنند«انچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و انچه بزای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند» وهمچنین کی باید« یاد بگیرند که به حقوق هم احترام بگزارند»
عزیزان به خدا اگه یک سره عزاداری برای حسین اشکال به ان وارد است_البته از دید بعضی ها_ به خدا که با صدای بلند اهنگ کوش کردن در کوچه و خیابان و یا ساز دهل عروسی و تیر اندازی بعد نصف شب هم ایراد دارد.;به خدا اگه سیگار کشیدن در مکان های عمومی جرم دارد و مشمیز کننده است و برای سلامتی مضر بی حجابی و بد حجابی هم منکر حساب میشود و مفسده انگیز;کی ما باید یاد بگیریم که «در جامع مدنی همه باید به حق هم احترام بگزاریم»چرا فقط حرف وحرف و دگر هیچ.
به خدا که وقتی دختر مسئولی بدون مانتو در مکان عمومی ظاهر میشود زشت است و بد اموزی دارد.به خدا که چاقو کشی و عربده کشی سنت انسان اولیه بوده که هنوز بر جای مانده.
به خدا قسم که وقتی کار اداری پیش می اید رابطه بر ضابطه می چربد خوب هم می چرخد و این برای جمهوری و اسلامیت ننگ بزرگیست.
به خدا قسم که کارمندانی چون فرهنگیان برای خرید خونه و ماشین در مانده اند چه رسد به اقشاری که رسما زیر خط فقراند.
درد دل بسیار است اما سخن باید مختصر و مفید باشد;این چه مسخره بازیست که در اوردن سیاسیون رحمت برقبر پدر اقای غرضی-نامزد ریاست جمهوری دور قبل-که گفتند «مملکت از ابتدا دست چپ و راست بوده واین وضع مملکته.»این چه وضعیه بعضی ها هم از کیسه می خورند و هم از اخور اما بعضی ها نه از این سهمی دارند و نه از آن ،بلکه باید برای علف بیابان بجنگندو…
به نظر من مشکل ما مداحی هر روزه یا رژ جیغ و اهنگ و کنسرت نیست، خودمون بس بیخود سر گرم کردیم و در نقشهای سیاه لشکری بازی میکنیم ;این دولت چه وعده هایی به ملت داد که یکیشون جامع عمل پوشاند،قرار بود که خودرو ارزون و با کیفیت بشه که نشد قرار بود دلار ارزون بشه که نشد قرار بود سفره رنگین بشه که نشد قرار بود که پاسپرت اعتبارش بره بالا که پسرامون هم حامله کردن از دخترا که نگو.فقط شد این برجام که هیچی ازش عاید مردم نشده به جز زنگ برجام.البته منم میتونستم این جور توافق باخت با زربه فنی انجام بدم و نیاز به مدرک فلان کشور نبود.
القصه که درد مردم وزارت آموزش و پرورش و فرهنگ و جوانان نبود که با تغییر اونها مشکلات حل بشه،به نظرم این تغیبرات برای جمع کردن رای نه برایی رنگ سفره و یا معصومیت از دست رفته جمهوریت و اسلامیت
والسلام ببخید که طول کشید شعله ای بود که مجال یافت.

[پاسخ]

ناشناس در گفته :

خیلی عالی بسیارجالب وتاثیرگذاربود

[پاسخ]

کارشناس در گفته :

عالی بود

[پاسخ]

ناشناس در گفته :

باقسمت سیاسیش کارندارم اماازطرزروایتش خوشم اومد

[پاسخ]

روانشناس بالینی در گفته :

خیلی عالی

[پاسخ]

ناشناس در گفته :

انچه نوشته ایددفاع ازهنجارشکنی است که قابل دفاع نیست ای کاش دوستان ماهم به اندازه دوستان این هنجارشکن تکاپوداشتندانوقت میدیدکه چطورازعرصه فرهنگ کنارگذاشته میشود

[پاسخ]

میثم پاسخ در تاريخ جمعه 28 اکتبر , 2016 8:15 ب.ظ:

اگر منظور شما از هنجار همان عرف جامعه است که وجود موسیقی و کنسرت اصل هنجار می باشد نه هنجار شکنی
چون هر کس در جامعه باشد بدون شک در می یابد که مردم ما اهل موسیقی هستند نه بر ضد آن،

[پاسخ]

میثم در گفته :

خیلی خوب بود
به نظر من موسیقی غذای روح است و باید به آن بها داده شود
نه ایکه مورد خشم قرار بگیرد

[پاسخ]

حمزه در گفته :

دوست عزیز آقای طولابی ; نوشتتون خوب بود و با توجه به تواناییهای که در شما میبینم ازتون میخام بیشتر تلاش کنید . منتظر نوشته های جدیدتون هستیم

[پاسخ]

ناشناس در گفته :

روایت جذابی بوددرعین نقدانچه میخواسته بی احترامی هم نکرده

[پاسخ]

آیدا در گفته :

بسیار زیبا و هوشمندانه بود.

[پاسخ]

رامین زارعی در گفته :

حمید جان خسته نباشی دل نوشتت عالی بود و جذاب. هر آنچه از دل براید/بر دل نشیند

[پاسخ]

بیان دیدگاه !

نام :