کد خبر : 32450
تاریخ انتشار : 20 جولای 2017 - 00:04
نسخه چاپی نسخه چاپی
تعداد بازدید 930 بازدید

روزگار سپری‌شده‌ی دوست‌داشتن‌ها

محمدحسین آزادبخت: چند روزی ست ترانه‌ی کوتاهی از ایرج رحمان‌پور، ذهن مرا به خود مشغول کرده است و رهایم نمی‌کند. احساس می‌کنم مهمان خسته‌ای ست که از روزگار سپری شده‌ی دوست داشتن‌های دور آمده است.توشه اندکی از چند واژه‌ با خود دارد. دلش پر است از آواهای فروخورده و غوغای پنهانی در سکوت درونش مأوا […]

محمدحسین آزادبخت:

چند روزی ست ترانه‌ی کوتاهی از ایرج رحمان‌پور، ذهن مرا به خود مشغول کرده است و رهایم نمی‌کند. احساس می‌کنم مهمان خسته‌ای ست که از روزگار سپری شده‌ی دوست داشتن‌های دور آمده است.توشه اندکی از چند واژه‌ با خود دارد. دلش پر است از آواهای فروخورده و غوغای پنهانی در سکوت درونش مأوا گزیده است.
دست در چنته‌اش می‌کنم، چند دانه واژه‌اند. صیقل خورده و پرنقش و نگار. سنگواره‌هایی را می‌مانند که از اعماق تاریخ برچیده شده‌اند. همه‌ی آن‌ها را کنار هم می‌چینم یک دوبیتی کامل را تکمیل نمی‌کنند. چه رازی در این سه رج سنگواره، این سه مصرع جادویی هست که این چنین مرا سر از پای نشناخته، سرخوش کرده است؟
آنی از مکاشفه‌ی درونی باز می‌مانم تا دوباره این ترانه‌ی سحرانگیز را بشنوم. خودم را به سکوت می‌سپارم:
«مانگه شو خاصه و لای لیلای مه»1
«هاکت، رنگینه و هانای مه»2
«دیارت بهشت و درگای مه»3

این سه پاره شعر اساس ساختمان زبان کلامی این ترانه است. شاعر با چیدن این کلمات، خواسته است به احساس درونی خود، هستی ببخشد و مخاطبش را متوجه آن‌چه که در درون اوست بکند. گرچه واژگان پربارند اما انگار کلام ناتوان است تا همه‌ی احساس را انتقال دهد. این‌جا به قول بتهون کلام از سخن گفتن باز می‌ماند تا موسیقی آغاز شود. رحمان‌پور با احاطه‌ای که بر فرهنگ بومی ‌دارد، آن‌جا که می‌داند کلام نمی‌تواند همراهی‌اش کند، باشکوه‌ترین فضاسازی را در این ترانه می‌آفریند. او با قدرت فوق‌العاده‌ای از آواها که ابتدایی‌ترین مفاهیم معنایی را دارند، واژگانی می‌سازد که زبان فاخر را نیز از درماندگی نجات می‌دهد. او تمنا می‌کند«مانگه شو خاصه» دوباره باز تکرار می‌کند« مانگه شو خاصه» اما انگار خاص بودن این شب مهتابی آن‌گونه که رحمان‌پور می‌خواهد، بیان نمی‌شود. شاید تمنای او از شب مهتابی مورد نظرش، یکی از هزاران شب‌های مهتابی‌ای بوده که در سرزمین مادریش برای هزاران سرانجام نیک، در چل‌سروها آن را آرزو کرده‌اند. شاید شبی است که در ترانه‌ای دیگر لیلایش طفل خود را با لالایی به خواب می‌سپارد. آوای(لای) ترنم این چند صدایی می‌شود. آرام و کش‌دارمانند پلک‌های خسته از خواب، برهم نهاده می‌شود. و در لابلای واژگان درمانده، رخنه می‌کند. و در عرصه‌ی کلام، جریانی سیال می‌یابد. انگار نه انگار لای فقط آوای بی‌معنایی بوده. لای در طول و عرض کلام ترانه به رقص درمی‌آید و بار معنایی برجای مانده از واژگان را بر دوش می‌گیرد. با (لای به معنی کنار) هم‌نشین می‌شود. لای با قرابتی آوایی که با (لیلای مه) دارد با او همگن می‌گردد و در آن واژه حلول می‌کند تا روند یک احساس عمیق را در پیوستگی دگرگون شونده‌ای با تردستی- جادوگر قهاری چون رحمان‌پور از آوایی که پاره‌ای از مفهومی را با خود دارد تبدیل به لیلی‌ای می‌کند که مجنون همواره در فراق اوست.
مصرع دوم «هاکت، رنگینه و هانای مه»
(ها) آوایی است که برای ابراز حضور در هنگامی که کسی را صدا می‌کنند، پاسخ داده می‌شود. در مصرع دوم ترانه به روایت کلام، بعد از فراهم شدن شبی مهتابی، آن‌گونه که آرزو می‌شد، ندایی درونی، لیلا را فراخواند. در آن‌سوی خیال به ندا پاسخ داده می‌شد. (ها یعنی من این‌جا هستم) ساز ها در همراهی شور انگیزی ریتم حزن انگیزی را پایین میکشند. ولوله‌ای از اشتیاق برپا می‌کند. (هنا به معنی فراخواندن) پاسخ (ها) را شنیده است. آوای ها همانند لای در مصرع اول ترانه به یاری واژگان درمانده، می‌آید. ها با چرخشی دورانی در سماعی خلسه‌آور، در (هنای مه) محو می‌شود.
مصرع سوم ترانه« دیارت بهشت، بای و درگامه)
مه و آسمان و فلک همه در کارند تا امکان دیدار با لیلا را فراهم کنند. پاره‌ی سوم ترانه با واژگانی قاطع، نوید وصل را بشارت می‌دهد.
دیدار با لیلا را برترین رستگاری می‌داند. پاداش رستگاران هم‌نشینی با بهشتیان است.
لیلا باید قدم رنجه کند و به آستان درگاهی که معبودش برای او به نیایش ایستاده است، جلوس کند. بیان همراهی با لیلا برای هدایتش به درگاه بر عهده‌ی آوای(بای) می‌افتد. اتفاقاً این بار بای نسبت به سایر آواهای پاره اول و دوم از مفهوم پُررنگ‌تری به معنای (بیا) برخوردار است. بای مانند آواهای قبلی در تسلسلی مداوم، میل هجرت لیلا به آستانه‌ی درگاه را فراهم می‌سازد. انگار بای قدم به قدم لیلا را به آمدن ترغیب و همراهی می‌کند.
در ترانه‌ لای‌لای کلام و آوا بخش عمده‌ای از احساس شوق به وصال را انتقال می‌دهند. اما بخش تکمیل کننده‌ی این حس برعهده‌ی هم‌سُرایانی است که پیچیده در لفافه‌ی نرم و محزون صدای ساز‌ها که در مایه‌ای شوشتری نواخته می‌شوند، سکوت خواننده را غنیمت می‌شمارند تا راز فراق به وصل را در ترانه بر ملا سازند.
ترانه‌ی کوتاه لای، لای به شیوه‌ی حیرت‌آوری از نوعی تثلیث- تبعیت می‌کند. شاید سازندگان این ترانه‌ی موجز به این سه‌گانه باوری‌ها نظر نداشته‌اند. اما غریزه‌ای ازلی که گاهی نافذ بر پدیده‌های هنری است، بر اساس تابعیت سرشتین از اصل تثلیث که در بسیاری از مولفه‌های هنری مراعات می‌شود، در این اثر نیز اعمال شده‌است.
ترانه‌ی لای،لای از هم آهنگی مثلث کلام، آوا و ملودی ‌سازها شکل گرفته است و به سرانجام نیکویی می‌رسد. اساس و بنیاد این ترانه بر همان سه رج سنگواره مانند کلام به عنوان پی‌رنگ بنای ترانه ایجاد شده‌است. هرپاره از کلام به بیان جلوه‌ای از واقعه‌ی مضمون ترانه می‌پردازد. ابتدا شبی خاص و مهتابی آرزو می‌شود تا در کنار لیلا سحر شود. پاره‌ی دوم ترانه، آن آرزو را تبدیل به یقینی باورمند می‌کند. تمنای دیدار برآورده می‌شود. پاسخ(ها) به معنی من این‌جا هستم. شنیده می‌شود. در پاره‌‌ی سوم کلام ترانه، درگاهی فراخ برای نگریستن که انگار دریچه‌‌ای به بهشت است را به سوی لیلا می‌گشاید. لیلا فراخوانده می‌شود تا به درگاه نیایش‌گاه بیاید. ترانه باز از این سه خوان عبور می‌کند. و با پشت سر نهادن آن‌ها به سرانجامی خوش فرجام می‌رسد.
در مصرع‌های اول، دوم و سوم ترانه، آواهای(لای،لای،لای) و (ها، ها، ها) و (بای، بای، بای) در هر نفس، هرکدام سه بار تکرار می‌شوند. هم‌سُرایان نیز برای هم آوایی با خواننده‌ی ترانه سه بار، و هر بار آواها را سه مرتبه تکرار می‌کنند.
ترانه‌ی لای، لای بعد از به سرانجام رسیدن آرزویی دشوار، چون سفری ادیسه‌وار اما زیبا و رویایی به پایان می‌رسد. ظاهراً سفر ختم به خیر می‌شود. اما ترنم هم آوایی هم‌سُرایان و هم‌نوایی‌سازها با هم در مایه‌ای حزن‌انگیز و تقاضای دوباره‌ی آرزوی شبی مهتابی، دوباره سفری برای سرانجام خوش فرجامی در خوان اول آغاز می‌گردد. انگار وصل، رویایی بیش نبود. گویا مقدر شده است این دور تسلسل چون پرگاری برمداری مکرر بچرخد.

__________
پی‌نویس‌ها:
1- شب مهتابی هنگامی خوشایند است که در کنار لیلای من سپری شود.
2- وقتی صدایت می‌کنم، آن‌گاه که پاسخ می‌دهی بسیار خوش آهنگ است.
3- آن‌جا تو که هستی، تکه‌ای از بهشت می‌بینم از منظرگاهی که به آن نگاه می‌کنم.

دیدگاه ها

ابراهیم پیریایی در گفته :

درود بیکران برجناب آزادبخت فهیم ودوست داشتنی

[پاسخ]

فرهنگی در گفته :

درود بر دو چهره ماندگار این دیار استاد محمدحسین آزادبخت واستاد ایرج رحمانپور

[پاسخ]

ابراهیم خرم آبادی در گفته :

دوبوسه ازدوربرپیشانی بلنددومرد،دستتان مریزاد

[پاسخ]

اسفدیار پور در گفته :

علی اصغر اسفندیارپور:
سلام ؛

زیبا بود استاد.
ترانه کوتاه”لای لای” ایرج رحمانپور را با دقت استماع کردم .
همچنین”روزگار سپری شده دوست داشتن ها”
را با دقت هرچه تمام تر در مطالعه گرفتم .پاره ای از زیبائی های آن مرا مفتون خود کرد:

“گرچه واژگان پربارند اما انگار کلام ناتوان است تا همه احساس را انتقال دهد”(به قول مولوی؛ دم که مرد نائی اندر نای کرد – درخور نای است نه در خورد مرد) .
“کلام از سخن گفتن باز می ماند تا موسیقی آغاز شود”از قول بتهون .
“لای، در طول وعرض کلام ترانه به رقص در می آید و بار معنائی بر جای مانده از واژگان را بر دوش می کشد”.
“بخش تکمیل کننده این ، بر عهده هم سرایانی است که پیچیده در لفافه نرم و محزون صدای سازها که در مایه ای شوشتری(تصنیف شوشتری؛هرچی دارم سی تو دارم)نواخته می شوند سکوت(سکوت صدای خدا و موسیقی بهشت است)خواننده را غنیمت می شمارد تا از فراق به وصل را در ترانه برملا سازند. و – …

با توجه به ساحت مطالعه و سلوک روحی ام طوماری از تداعی ها ،افکارم را احاطه کرد از جمله:
– خوشمه چته مای آگر بردنت – مال و مال چیین “هنا” کردنت.
– بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل – توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد.
– کاملی گرخاک گیرد زر شود – ناقص ار زر برد خاکستر شود.
– انصاف باید داد اگر بنا باشد همزبان درد آشنائی آقای رحمانپور را در این آهنگ درک کرده باشد، می توان گفت که شما حق مطلب را ادا کرده اید .
به قول جواد آذر؛همزبان دردآگاهی بوده اید که ناله ای را خریده اید با آهی.

مانا باشید.

[پاسخ]

محمدحسین آزادبخت در گفته :

از عزیزانی که ابراز لطف کرده اند بسیار سپاسگزارم مخصوصا از دوست و همکلاسی سالهای دورم آقای اسفندیاری که به دور از دغدغه های سیاست دمی را غنیمت شمرده و همدلانه خود رابه ترنمی آرامش بخش از دوست داشتنها سپرده ایم قدر دانی میکنم .

[پاسخ]

استاد فرهیخته جناب محمد حسین ازادبخت
محبت بفرمایید، استاد رحمانپور همشهری گرامی مان ،در گفتگوهای خود زبان لکی که دارای کد زبان بودن در قسمت طبقه بندی زبانها ،یونسکو سازمان ملل است را زیر مجموعه لوری نشمارد که این خود اشتباهی در جهت نفرت لک زبان از وی خواهد بود حتی همشهریان لک کوهدشتی

[پاسخ]

دکتر کاظم نیا در گفته :

با سلام
جناب آقای آزادبخت ترانه ایرج دلربا است و شما هم چقدر زیبا و شیوا گفته اید از روزگار سپری شده دوست داشتن ها.
و اما نکته جالب و قابل تامل یادداشت شما همین بخش کامنت هاست که آقای اسفندیاری ابراز عقیده کرده اند آن هم در مقوله هنر
و علی الخصوص برای شما که از جنس دیگرید واین یعنی یک اتفاق خوب در خانه پدری آن هم به بهانه هنر .
واقعن هنر مقر است و سیاست مفر!

[پاسخ]

محمدحسین آزادبخت در گفته :

دکتر عزیزی از ابراز محبت شما وسایر دوستان سپاسگزارم نگاه ویژه ی شما به این رویداد برای من هم بسیار قابل توجه است شاید به این خاطر است شما درمان درد ها را خوب در میابید .

[پاسخ]

مهدی خوشناموند در گفته :

بسیار زیبا تفسیر فرمودین استاد گرانقدر

[پاسخ]

بیان دیدگاه !

نام :