کد خبر : 33151
تاریخ انتشار : 29 سپتامبر 2017 - 21:00
نسخه چاپی نسخه چاپی
تعداد بازدید 956 بازدید

نزدیکی زبان پهلوی و لکی

  صيد جلال رحيمي: زبان، شناسنامه و هويت يك قوم مي باشد هر زباني بيانگر، نوع نگرش، فرهنگ، و دانش و نبوغ مردم خود است به عنوان مثال قومي كه داراي هويت و اصالت و نجابت است داراي زباني ملايم، كلماتي مؤدب و داراي تمثيلها و اشارات و ظرايفي بيشمار است و برخلاف آن قومي […]

 

صيد جلال رحيمي:
زبان، شناسنامه و هويت يك قوم مي باشد هر زباني بيانگر، نوع نگرش، فرهنگ، و دانش و نبوغ مردم خود است به عنوان مثال قومي كه داراي هويت و اصالت و نجابت است داراي زباني ملايم، كلماتي مؤدب و داراي تمثيلها و اشارات و ظرايفي بيشمار است و برخلاف آن قومي عاري از همه خوبيها داراي زباني خشن، تند و كلماتي رك و تهاجمي است.
اما زبان پارسي در سرزمين نظر كرده و مقدس ايران بزرگ سرشار از همه خوبيها و ظرافت ها و اشارات و اشعار و پندها و ضرب المثلهاي حكيمانه است. زبان فارسي به همه زبانهايي گفته مي شود كه در حوزه ايران بزرگ به كار برده مي شود. كه همه داراي اشتراكاتي بوده و از ريشه مشترك برخوردار مي باشند اما در طول تاريخ هر بار يكي از اين زبانها قدرت و توسعه بيشتري يافته است. تا دست آخر كه زبان فارسي كنوني كه زبان خراسان بزرگ يعني شمال افغانستان و تاجيكستان و سمرقند و بخارا و استان خراسانهاي كنوني بود زبان رسمي ملت ايران شد.
اما براستي چرا در ايران بزرگ زبانهاي متفاوت ولي با لغات مشترك فراوان وجود دارد دليل اصلي وجود شباهت اين زبانها با وجود بعد فاصله چيست؟ البته تفاوت زبانها يك امر كاملاً طبيعي و بديهي است. همچنانكه در جهان هيچگاه دو نفر مثل هم وجود ندارد. پس هر نفر و هر فردي طور خاصي مي انديشد و طور منحصر بفردي حرف مي زند و تكيه كلام ها و پر حرفي ها و كم حرفي ها و شوخ طبعي ها حتي در دو برادر هم مي تواند كاملاً متمايز از هم باشد. پس تفاوت يك امر طبيعي است. اما دليل اصلي وجود لغات مشترك در يك حوزه جغرافيايي در بين زبانهاي گوناگون آن منطقه مانند ايران بزرگ چيست؟
در كنار آن سئوال ديگري كه با آن مرتبط نيز مي باشد به ذهن مي آيد اينست كه براستي تمدن اوليه ايران از چه نقطه ي شروع شد. با مراجعه به تمام متون قديمي خصوصاً شاهنامه در مي يابيم كه همه ايرانيان قبل از اينكه تمدن هاي بشري را در دشتها بوجود بياورند در ‹‹ پهلو ›› يا كوهستان ساكن بوده اند و سپس به دستور منوچهر يعني از نظر تاريخي معادل با زمان پس از مهاجرت آريائيان و سه گروه شدن آنان :
بفرمود پس، تا منوچهر شاه

ز‹‹پهلو››به هامون گذاردسپاه
وچون در اين شعر، ‹‹ پهلو ›› در مقابل ‹‹ هامون ›› و دشت آمده، معلوم مي شود. كه ‹‹ پهلو›› در اصل به معني كوه و كوهستان بوده و اين معني چند بار ديگر در شاهنامه تكرار شده است:
بفرمود تا قارون رزم جوي  / ز‹‹ پهلو››به دشت اندرآوردروي
يا :
یکی لشگرآمدز‹‹پهلو››به دشت / كه از گرداسبان،هواتيره گشت
يا :
بفرمود، تا جمله بيرون شدند  / ز‹‹پهلو››سوي دشت و هامون شدند
چون با اين اشارات، شكي نمي ماند كه پهلو در اصل به معني كوهستان بوده است بايستي درباره آن مو شكافي كرد. جالب اينجاست كه تمام باستانشناساني كه در دشت هاي ايران دست به تحقيق و اكتشاف زده اند. شگفت زده شده اند كه چطور از حدود پنج هزار سال پيش به اينطرف در دشتها اسكلت انسان ديده شده است ولي پيش از آن نه! دليل عمده آن اينست كه آرياييان تا پنج هزار سال پيش در كوهستان ها و رودبارهاي كوهستاني زندگي مي كردند و چون دشتهاي ايران زمين خشك بوده، زندگي در دشتها يا لااقل در همه دشت ها ممكن نبوده است.
اما از حدود پنج هزار سال پيش كه در شاهنامه، با پادشاهي فريدون و ايرج و منوچهر از آن نام برده مي شود. ايرانيان موفق به اختراع قنات يا كاريز شدند و از آن زمان ايرانيان در دشت ها پراكنده شدند. و از همان زمان از كلمه پهلوي به نام ايراني ياد شده است.
مانند شعر فردوسي :
بفرمود پس خلعتي خسروي / ز رومي و چيني و از پهلوي
پس پهلوي در اين شعر برابر مي كند با چيني و رومي و معني ايراني از آن برمي آيد.
اما در اينجا چون بحث ما بحث زبان است بيشتر به جنبه هاي زباني توجه مي كنيم
فردوسي در مقدمه داستان رستم و اسفنديار مي گويد :
نگه كن سحرگاه، تا بشنوي  / ز بلبل، سخن گفتن پهلوي
و شعري از خيام :

روزي است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همي شويد گرد
بلبل به زبان پهلوي باگل زرد

فرياد همي زند كه : مي بايد خورد.
و حافظ:
بلبل بشاخ سرو،به گلبانگ پهلوي
ميخوانددوش درس مقامات معنوي 1و2

پس زبان اوليه و عمومي ايرانيان در آن زمان پهلوي بوده است و با سرازير شدن ايرانيان به سوي دشتها و ماندگاري آنان در آن سرزمينها رفته رفته تغييراتي در زبان آنان ايجاد شد به عنوان مثال آنان كه به كناره هاي خليج فارس و درياي عمان رسيدند مي بايستي حتماً نامهايي را براي انواع ماهي ها و دريا و ساحل و موج و كشتي و قايق … انتخاب كنند كه قطعاً براي مردم كوير نشين و ساكن مناطق كوهستاني چندان آشنا نبود. يا آنانكه در كوهپايه هاي كوهستاني دامپروري مي كردند و با دام ها سرو كار داشتند لغات بسياري براي نامگذاري داشتند و باز اين كلمات براي کسانی که در دشت ها به كشاورزي مي پرداختند نامأنوس تر بود و همچنين ايرانياني كه به آخرين نقاط مرزي آن زمان ايران رسيدند و با اقوامي ديگر كه با زباني ديگر صحيت مي كردند رسيدند قطعاً لغاتي از آن زبان وارد زبان اصلي مردم آن منطقه ايران گرديد كه براي ما ايرانيان نا آشنا بود.
همه اين دلايل سبب شد تا هر گوشه ايران زبانشان با ساير نقاط رفته رفته به سمت تغيير و تحول حركت كند. اما زبان پهلوي كه برگفته از پهله مي باشد پهله به منطقه غرب ايران و به قول تاريخ نويسان شهرهاي ماسبذان ( پشتكوه در زمان قديم مركز آن شهري به نام شيروان بود ). همدان، ماه البصر ( نهاوند كنوني ) ماه الكوفه ( شهرستان دينور ) قرميس يا قرماسين ( كرمانشاه كنوني ) منطقه و دره باستاني ( سيمره ) مهرگان گذك كه بزرگترين محل سكونت قوم لك بوده است مي دانند. 3
قبل از هجوم اعراب بدوي به سرزمين پدري ما، چند سلسله پادشاهي پر عظمت ايران همگي در غرب ايران مركزيت داشتند خصوصاً اشكانيان و ساسانيان، اشكانيان حكومت ايران را به صورت فدرالي اداره مي كردند. و با وجود آنكه تيسفون دوبار به دست روميان افتاد ولي چون حكومت ايران اشكاني، فدرالي بود ايران ما از هم نپاشيد و شكست نخورد بنابراين اشكانيان اراده اي بر تحميل زبان پهلوي يا زبان منطقه خويش به ساير زبانها نداشته و مردم هر منطقه اي با زبان خويش صحبت مي كردند اما در زمان ساسانيان، اينان سعي مي كردند كه زبان خويش را يعني زبان پهلوي را بر ساير زبانها برتري دهند. گر چه همين خودكامگي و تمركز اصلي حكومت در دستان آنان و مركزيتش در شهر تيسفون و آن هم شهري در لبه مرزبود و كشور بيگانه ابتدا رومي ها و سپس اعراب، ايجاد بزرگترين نقطه ضعف براي يك حكومت بزرگ بود.
تمام شهرهاي عمده زمان ساسانيان و مركزيت حكومت آنان در مناطق لك زبان واقع بود از همدان تا رودهاي دياله و دجله كه از مركز بغداد مي گذرند حوزه زبان لكي مي باشد و حكومت ساسانيان در قلب اين منطقه لك زبان به نام زبان پهلوي واقع بود. در حال حاضر بيش از يك ميليون لك زبان در عراق وجود دارد كه در شهرهاي خانقين، مندلي، كوت، بدره ساكن بوده و به كردهاي شيعه اشتهار دارند4. يك دهم جمعيت جمهوري داغستان را لك زبان تشكيل مي دهند و لك زبانان را از اعقاب لهستاني ها مي دانند6.
درست به همين خاطر است كه در مي يابيم چرا زبان لكي نسبت به زبان هاي همجوار خويش هم داراي غناي واژه و هم يكدست تر و هم ميلي كاملاً شديد به سمت عرفان، شعر دارد و هم زبان اشارات و ظرايف و تمثيلهاي چند لايه و چند بعدي است چرا كه زماني زبان قدرت و حكومت و قبل تر از آن زبان صنعت و زبان عصر طلايي مفرغ بود كه اكثراً در مناطق لك زبان يافت شده است. اما با هجوم اعراب به سرزمين آبا و اجدادي ما:
زشير شتر خوردن و سوسمار

عرب را به جايي رسانده است كار
كه تاج كيان را كند آرزو

تفو باد بر چرخ گردون، تفو

ايوان مداين، فرش بهارستان، تاج و گنجهاي خسرواني و بالاتر از همه آنها زبان و فرهنگ و معماري ايراني در زير سم ستوران و اشتران به نابودي كشيده شده و تا جائيكه مردم منطقه پهله در برابر اعراب ايستادند. حكومت ايران نيز پايدار بود و با شكستن اخرين سد ايرانيان در نهاوند در واقع اعراب به پيروزي رسيدند و همه چيز ايراني را در قعر دو قرن سكوت فرو بردند8 و در اين ميان يك نفر كه شاهد فقط گوشه اي از به غلامي و كنيزي بردن ايرانيان در سرزمين اعراب بود كه اين ظلم و ستم آنچنان نفرت و كينه را در او بيدار مي كند كه فقط دشنه آجين كردن خليفه دوم او را تسلي مي داد و او باز مردي از سرزمين پهله و لرستان از شهر نهاوند فيروز معمار مي باشد.

آنان با عبور از گردنه گاماسياب ديگر براحتي تا خراسان مي روند و حكومت اعرابي را در آنجا برپا مي دارند و زبان پهلوي ديگر از رونق مي افتد و از زبان اداري و رسمي و دربار سقوط كرده و باز به ميان مردم شهرها و روستاها مي افتد. و تا چهار صد سال بعد. مردي بزرگ واسطوره اي براي حفظ و هويت زبان ايراني دست به كار مي شود. و كاخي عظيم و بلند و فراتر از كاخ ايوان مداين و تخت جمشيد را بنياد مي نهد تا پاسدار هويت ايراني باشد. او شاعر ملي ايران جاويد هميشه تاريخ ايران فردوسي بزرگ است. اعراب براي از بين بردن فرهنگ و هويت ايراني از هيج كوشش فرو گذار نكردند.
اعراب از طريق روشهاي مختلف سعي كردند كه زبان پهلوي را از بين ببرند و در اين راه سعي كردند كه بار منفي را به كلمات ايراني بدهند تا ديگر كسي آن واژه ها را بكار نبرد مانند كلمه تاته كه به برادر پدر مي گوئيم ولي اعراب بار منفي و حقارت آميزي را به اين كلمه دادند تا ما از كلمه عمو كه عربي است استفاده كنيم درست با کلمه حالو يعني دائي هم اين بلا را آوردند كه اكنون مي دانيم با بكار بردن اين كلمه چه بار معنايي منفي به ذهن ما متبادر مي گردد. تمام كلمات عمه و عمو و خاله و دايي عربي مي باشند اگر فردوسي پاكزاد نبود امروز زبان كشور ما زبان تازي ها بود.
گر چه با هجوم اعراب زبان پهلوي از رسميت افتاد ولي فردوسي زبان گوشه اي ديگر از اين سرزمين بزرگ را زبان مردم ايران كرد:
سرزمين اصلي زبان فارسي كنوني، امروزه خارج از مرزهاي سياسي ايران است. جايگاه اصلي و خاستگاه اوليه آن سرزمين سمرقند و بلخ و بخارا و شمال افغانستان و خراسان امروزي ايران مي باشد بطوريكه حافظ در يكي از اشعارش مي گويد :9

زشعردلكش حافظ كسي شودآگاه

كه لطف وطبع وسخن گفتن دري داند
پس معلوم مي شود در آن زمان مردم شيراز و غرب ايران زبان دري را نمي دانسته اند ولي حافظ براي مقبوليت شعرش و براي اينكه در زمان او ديگر پانصد سال از رواج زبان دري كه زبان رسمي حكومت هايي كه در شمال شرقي ايران جايي كه مردم به زبان دري صحبت مي كردند گذشته بود و هم اينكه ديگر اين زبان زبان شعر آن روزگاران بود مجبور بود كه به اين زبان شعر بسرايد و ديگر شاعران هم به پيروي از رودكي و فردوسي به اين زبان شعر سرودند تا بدين طريق اين زبان هم به غرب كشور سرايت نمايد. در ميان حكومت هاي بعد از ساسانيان اين تنها حكومت پهلوي بود كه سعي زيادي در رواج زبان فارسي وزدودن لغات عربي از عرصه اداري كشور نمود.
در واقع زباني كه روزگاري در پنج هزار سال پيش به دستور منوچهر توسط مردم ايران از پهله يعني غرب ايران به سمت شرق ايران رفته بود. بعد از چند هزار سال ديگر با تغييراتي كه در طي اين مدت يافته بود دوباره به سرزمين اصلي خويش بازگشت نمود.درست به همين دليل است كه لغات مشترك و هم ريشه بسياري در اين زبانها يعني فارسي و لكي مي بينيم اما همچنانكه زبان پهلوي از دست زبان عربي رنج بسياري برد زبان دري نيز همسايه اي بي قرار داشت و دارد و آن هم زبان تركي ( ازبكي ) مي باشد.
زبان فارسي كنوني ايران لغات وارداتي زيادي از زبانهاي عربي و فرانسه در خود جاي داده و متقابلاً زبان دري افغاني لغات وارداتي تركي از بكي و انگليسي زيادي را نيز پذيرفته است. و همين سبب شده است كه قدري اين دو زبان از هم فاصله بگيرند. امروزه در زبان تاجيكي از فعل ربطي است استفاده نمي كنند مانند بجاي خدا قادر است مي گويند: ‹‹ خدا قادر ›› يا كلمه اي تركي ماند : ايشتاو به معني ‹‹ چطور هستي ›› وارد اين زبان گرديده است.
امروزه كلماتي مانند : خانم ( تركي )، پشته = بلندي ( سانسكريت )، قشلاق، سوغات، جارچي (تركي)، سماور (روسي)، چاپ و جنگل ( هندي ) وارد زبان فارسي شده است ولي چه مي توان كرد؟10 براي اينكه در درك و بيان مفاهيم اگر زماني بخواهيم از لغات جديدي استفاده كنيم چرا بجاي استفاده از زبانهاي ايراني از زبانهاي خارجي استفاده مي كنيم. اما يك نكته خيلي مهم كه بايد به آن اشاره كرد اين است كه چون اين زبان يعني زبان فارسي، زبان اصلي ما نبوده و يك زبان وارداتي محسوب مي شود و از طريق سيستم اداري و شعر وارد اكثر نقاط ايران گرديده است لذا بسياري از لغات محاوره اي و كوچه بازاري مردم و اسمهاي اجزاء مختلف يك موضوع جاي مانده اند و لذا ما اكنون با فقر واژه در همه حالات روبرو هستيم كه اينك مقايسه اي جهت اثبات اين موضوع بين زبان فارسي و زبان لكي انجام داده تا عمق قضيه روشن شود.

در فارسي فقط دو كلمه گاو و گوساله وجود دارد. در حاليكه در زبان لكي واژه هاي متعددي كه هم جنسيت و هم سن و سال گاو را مشخص مي كند وجود دارد مانند گا، منگا، گور، نوكل، نوكل ميژ، نوجيل، جيل، كله گا، ورزا نونگن ( گاوي كه آماده است براي اولين بار بزايد ) يا كلماتي مانند ورن ( گوسفند خيلي بزرگ كه در رأس گوسفندها حركت مي كند ) – ساورن ( بزر نر بزرگي كه در رأس بزها حركت مي كند ) – ساوه – كره – ورك – تيشتر
كلماتي ديگر وجود دارند كه حالات عصبي و يا اخلاقي و يا شخصي فرد را در لحظه اي خاص دقيقاً بيان مي كند كه در زبان فارسي معادلي براي آن وجود ندارد مانند: پت ا الا گرتن – پت ار نوم سر – پت واداشت – پت پت – ووره پت مهاته 0 كه همه حاكي از ناراحت بودن و طفره از رو در رو قرار گرفتن يك نفر با فرد ديگري مي باشد كه هر كدام بيانگر حالتي خاص از عصبيت آن فرد مي باشد.
يا كلماتي براي بارش باران : رفت – وا اروه – وشت – ژيله – نم نول – تيم – ساريقه – وره ژيله
يا كلماتي مانند : وت وت – نچ نچ – خر خر – مر مر
يا كلماتي مانند : ژلم – ژكن – ژژو – ژكو – ژار – ژيل – ژك – ژقلته – ژلم ژا – ژنگو – ژويي – ژنگ ژنگ
اين تنها گوشه اي از غناي واژه زبان لكي مي باشد كه اگر بخواهيم هر كدام از اين كلمات را توضيح دهيم شايد يك يا چند سطر نتواند بار معنايي آنرا تكميل كند.
از خصوصيات بارز زبان لكي وجود مويه و هوره مي باشد در تمامي سرزمينهاي كردستان هوره بكار برده

مي شود. هوره در واقع راهي براي بيان دردها و آلام فرد مي باشد تا شايد قدري از دردش كم شود و تسكين يابد. در زندگي و در طي گذر روزگاران وقتي دردهاي روزگار گريبانت را مي گيرد. وقتي هيچ درماني و هيچ مرهمي براي دردهايت نمي يابي وقتي عزيزي را از دست داده اي و در روزگاران چوب پشتت و عصاي دستت بوده و براي هميشه او را در گورستاني سرد براي هميشه دفن كرده اي وقتي فقر و نداري و محروميت شرمسار روزگارت كرده و دستانت خالي هستند و وقتي با ناباوري درد هجري را مجبوري تا آخر عمر با خودبكشي و در حسرت يك نگاه براي هميشه مي ماني و هزار درد ناگفته ديگر كه بايد با خود براي هميشه به گور ببري.
و وقتي وجودت لبريز از غم و اندوه مي شود و كسي را ياراي شنيدن درد دلت نمي يابي و وقتي از زندگي و دنيا تمام متعلقات آن بيزار مي شوي. آنگاه غمگنانه هوار مي كشي. بصورت راز گونه اي با اهوراي خويش درد دل مي كني و تمام ناگفته هاي دل زخمي و رنجورت را با او در ميان مي نهي. و در واقع هوره، دعا و نيايش نانوشته يك قوم است زماني كه هيچ راه منطقي براي درمان دردهاي لاعلاجش نمي يابد فقط مي نالد و هوار مي كشد تا شايد با بيان دردهايش قدري تسلي يابد. هوره آواي سرگشته مردمان سرگردان و سيلي خورده و دردمند روزگاران است.
هوره تنها ميراث باستاني و زنده ماست كه بايد همچون تخت جمشيد و قلعه فلك الافلاك آنرا نگهباني كنيم. هوره گرچه به ظاهر يك آواز است. ولي آوازي است كه در بطن خويش شعر و آهنگ و موسيقي و هماهنگي را همه را يك جا با هم دارد. موسيقي و سازهاي گوناگون راهي با واسطه براي بيان احساسات است. و چون به وسيله وسايلي سعي مي شود اين احساس بيان شود لذا سازها و وسايل در بيان كامل احساس يك فرد ناتوانند ولي هوره چون مستقيماً همه اينها را يك جا و بي واسطه بيان مي كند لذا در انتقال احساس فرد حداكثر كارايي را دارد و درست به همين دليل است كه با يك هوره ساده و بي هيچ وسيله و دستگاهي مخاطب را شديداً تحت تاثير قرار مي دهد. و هوره خوان و مخاطب بعد از مدتي به راحتي به آرامش خاطر مي رسند. پس برماست كه از اين ميراث باستاني حراست كنيم، نه اينكه در ميان انواع و اقسام موسيقي هاي پاپ غربي و بي هويت و بي ريشه و مبتذل به دست فراموشي بسپاريم.
با كمال تأسف از زمانيكه آقا محمدخان قاجار سلسله ذلت بار قاجاريه را بنيان نهاد و از شدت خشم و كينه و نفرتي كه نسبت به لرها داشت دستور نبش قبر كريم خان زند را داد و استخوان هاي او را در جلوي تالار دفن كرد تا هر روز از روي آنها عبور كند از آن زمان فرهنگ تحقير يك قوم بزرگ و با پيشينه اي عظيم را پايه گذاري كرد اين فرهنگ متاسفانه تا با امروز هم وجود دارد و حتي خودمان اين تحقير را باور كرده ايم. آيا باور نداريد و مي گوئيد نه؟ پس چرا از زبانهاي لكي و لري بيزاريم و از لك بودن و لر بودن فرار مي كنيم و به فرزندان خويش اين زبانها را نمي آموزيم.

ضمن پاسداري از زبان فارسي، زبانهاي لكي و لري كه زبانهاي پهلوي شمالي و جنوبي عصر پرشكوه امپراطوري ايران در زمانهاي هخامنشينان و اشكانيان و ساسانيان و همچنين زبان صنعت گران و شاه كاران عصر طلايي مفرغ مي باشد را به آن افتخار كنيم با آن صحبت كنيم و هوره را فراموش نكنيم و اينده مان را همچون گذشته پر افتخار و پرشكوه كنيم.

 

پانوشت :
1-2- دو هفته نامه پالايش زبان پارسي
3- رضا شاه از الشتر تا آلاشت ص 99
4- سايت بازتاب
5- سايت گلستان
6- كتاب لهستان: چاپ وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران
7- شعر از شاهنامه فردوسي
8- دو قرن سكوت زنده ياد عبدالحسين زرين كوب
9- دانشنامه ادب پارسي جلد سوم ‹‹ ادب فارسي در افغانستان ›› ص 205
10- افغانستان و اريان نوشته احمد علي كهزاد

دیدگاه ها

لکزبان در گفته :

پایار بویین ئرا مطالب پر بارت
زبان لکی ،به اعتقاد بسیاری از کسانیکه زبانشناسی میدانند و میخوانند ریشه و اساس ،خیلی از لهجه ها و گویش هایست که همین حال رایج هستند است ولی با دست اندازی به زبان لکی ،این اصل غنی فرهنگ را زیر مجموعه گویشی از فارسی میدانند…
چون از روی اغراض و تعصبات کورکورانه ،افراد غیر کارشناس نظر میدهند…

[پاسخ]

رک پاسخ در تاريخ یکشنبه 8 اکتبر , 2017 9:53 ب.ظ:

خدا شفاتون بده این استان فقط همین یه مورد کم داشت بازبانتون خوش باشید یه تنه کمره هرچی زبانشناسه نابود کردید

[پاسخ]

لک پاسخ در تاريخ یکشنبه 15 اکتبر , 2017 4:45 ق.ظ:

تل سرت بورهئ ،بچو موطالئه بکه…
لکی زبان اساطیری که قدمتش جایگاهی در میان فرهنگ های کهن دارد …

[پاسخ]

ح - لک در گفته :

ضمن تشکرازجناب رحیمی به خاطر آگاه سازی به عرض می رسانم موضوع حساسیت اقوام ایرانی آریایی ازکلمه ی فارسی درصدسال اخیر باعث ایجاد حس قوم گرایی وتجزیه طلبی بخصوص قوم کرد وترک شده است وروز به روز هم شدت می گیرد.زبانی که هم اکنون زبان رسمی کشورایران ودرگذشته ی نه چندان دور زبان رسمی کشورهای ایران زمین بوده است زبان فارسی دری یاپهلوی نیست بلکه زبان آریایی است که تمامی زبان های منطقه ازجمله ترک ,کرد,پشتو ,تاجیک ,ازبک ,اردو وحتی سانسکریت راپوشش می دهد .بنابراین بهتراست زبان رسمی فعلی را زبان آریایی بنامیم تاباردیگر مردم آریایی رابه هم نزدیک ببینیم.

[پاسخ]

همشهری در گفته :

بسیار عالی بود

[پاسخ]

غلامرضاحیدری در گفته :

درود بر آقای رحیمی عزیز به خاطر مطالب پربارتون

[پاسخ]

بیان دیدگاه !

نام :