کد خبر : 19292
تاریخ انتشار : 21 ژوئن 2015 - 00:17
نسخه چاپی نسخه چاپی
تعداد بازدید 688 بازدید

چشم تو

  حشمت اله آزادبخت: طعم آب و بوی نان تازه دارد چشم تو مثل زخم سینه ام خمیازه دارد چشم تو بی گمان از صائب تبریز هم بیدل تری این همه مضمون های تازه دارد چشم تو حرف ها از زخم های تازه دارد شعرمن تاکه تیر تازه بی اندازه دارد چشم تو خشت خشت […]

;

 

حشمت اله آزادبخت:

طعم آب و بوی نان تازه دارد چشم تو

مثل زخم سینه ام خمیازه دارد چشم تو

بی گمان از صائب تبریز هم بیدل تری

این همه مضمون های تازه دارد چشم تو

حرف ها از زخم های تازه دارد شعرمن

تاکه تیر تازه بی اندازه دارد چشم تو

خشت خشت و رگ به رگ های مرا لرزانده ای

بیشتر از زخم بم آوازه دارد چشم تو

تند تند اندوه ها را می شماری می دهی

دستگاه فوق خودپردازه دارد چشم تو

رستمی باید که خان تیغ ا را بگذرد

مژه مژه این همه دروازه دارد چشم تو

 

 

دیدگاه ها

مهندس در گفته :

اوه… عجب شعری… آفرین استاد… خیلی قشنگ بود.. بیت آخر که دیگه حرف نداشت.. زنده باشی آقای آزادبخت 🙂

[پاسخ]

دانشجو در گفته :

باسلام
به خوبی اشعارفولکلورتان نیست.توانایی شماآنجاتحسین برانگیزاست.

[پاسخ]

وحید عباسیان در گفته :

عالی…

[پاسخ]

کامران کونانی در گفته :

استاد عزیز خیلی جالب بود همیشه موفق باشی

[پاسخ]

اکبرعلیزاده در گفته :

این غریبه باتو می گوید کلام
زلف و چشمان سیاهت راسلام
این غریبه عاشق لبخند توست
سینه چاک اخم نازت بامرام

مثل همیشه زیبا دلنشین….

[پاسخ]

بیان دیدگاه !

نام :