گذري و نظري بر چند ضرب المثل در زبان لكي
رضا حسنوند « شوريده لرستاني» ضرب المثلهاي لكي گنجينه اي بكر و پر محتوايند. در اين جملات و عبارات كوتاه دنيايي از رمز و راز نهفته است، جوينده مي تواند در اين ميانه از مباحث اسطوره و رد پاي تاريخ هزاران ساله تا مسائل نوين امروزي را در يابد كه متاسفانه قرباني شدن اين زبان […]
رضا حسنوند
« شوريده لرستاني»
ضرب المثلهاي لكي گنجينه اي بكر و پر محتوايند. در اين جملات و عبارات كوتاه دنيايي از رمز و راز نهفته است، جوينده مي تواند در اين ميانه از مباحث اسطوره و رد پاي تاريخ هزاران ساله تا مسائل نوين امروزي را در يابد كه متاسفانه قرباني شدن اين زبان در معبد مركزنشينان لرّ،پرده اي از ابهام را فراروي اين زبان فخيم كشيده است ، كه انشاالله شرح و ايضاح اين ابهام در « سري مقالاتي تحت عنوان :تبارهاي گمشده »واضح و تبيين خواهد شد.اما ضرب المثلها كه خود آيينه تمام نماي فرهنگ هر قومند بهترين جايگاه براي تحقيقند كه نگارنده در اين باب ابتدا به توضيحي در مورد نشان اساطيري يك ضرب المثل پرداخته و اميدوار است كه بتواند اين سلسله مقالات را ابتر نماند؟!اما اصل بحث:
وتونه بيه ليل كوئي كي ؟ يا ،كِي نومتَه؟ وت حالامي ژنم نحواستيه.
vetona bealil kuei ki?(ke nomta)
Veti hālāme žanem na howāstea
بهلول را گفتند اهل كجايي ؟( يا نامت چيست؟)گفت : هنوز زن نگرفته ام.
اين ضرب المثل شايد براي بسياري از آنان كه با ريشه هاي اساطيري زبان لكي آشنايي نداشته باشند و در اين وادي غوري نكرده اند خنده دار و چه بسا مبهم و تحريف شده به نظر برسد.و خواننده اي از خود بپرسد كه چيستي نام و كجايي بودن چه ربطي به زن گرفتن دارد؟
اما خوانندگان اهل ذوق و آشنا با متون كهن و اساطيري ما مي دانند كه يكي از آداب آييني ايرانيان نام كردن و يا نامگذاري كودكانشان بوده كه تا مرحله زن گرفتن اسمي برآنها نمي نهاده اند و حتي در بررسي دقيقي خواهيم ديد كه ملل ديگر نيز اين رسم را داشته اند. شاهد مدعاي ما مطلبي از شاهنامه اين كهن سترگ نامه باستان است كه يادگار هزاران سال فرهيختگي و انديشمندي پدران ما در گير و دار زندگي است. در شاهنامه ميخوانيم آنگاه كه:
فريدون مي خواست براي سه پسر خود كه هنوز نامي بر آنها نهاده نشده بود زن بگير تا علاوه بر تشكيل نهاد خانواده نامي نيز بر آنها بنهد قصد پيوند با شاه هاماوران را مي بندد ومقدمات كار را انجام مي دهد و فريدون خود در آزموني حماسي و نبرد مندانه پسران خود را مي آزمايد تا بر اساس خلق و خو و برخورد بخردانه آنها با حوادث نامي بر آنها بنهد. فريدون چونان اژدهايي دمان بر پسران خود ظاهر مي شود و هريك را به گونه اي مي آزمايد و از آنان برخوردي مي بيند و سپس ناپديد مي شود و بعد از آن مجلسي مي آرايد و پسران خود را مي نوازد و مي گويد آن اژهايي را كه با آن به مقابله برخاستيد من بودم كه آزمودمتان. و حالابشنويد از زبان ماندگار ترين مرد عرصه حماسه پير طابران:
فريدون نام پسر بزرگ خود را كه در آزمون سعي بر سالم ماندن از حوادث داشته سلم مي نامد:
كنون نامتان ساختستيم نغز
چنان چون ببايد سزاوار مغز
توئي مهترين سلم نام توباد
به گيتي پراكنده كام تو باد
كه جستي سلامت ز چنگ نهنگ
به گاه گريزِش نكردي درنگ
دلاور كه ننديشد از پيل و شير
تو ديوانه خوانش مخوانش دلير
اما فرزند ميانين خود را كه سركشي و تيزي و تندي به كار مي برد «تورّ» مي نامدو …:
ميانين كز آغاز تيزي نمود
از آتش مرو را دليري فزود
ورا تور خوانيم شير دلير
كجا ژنده پيلش نيارد به زير
هنر خود دليري است بر جايگاه
كه بد دل نباشد سزاوار گاه
دگر كهترين مرد با سنگ و چنگ
كه با شتاب است و هم با درنگ
زخاك و زآتش ميانه گزيد
چنان كز ره هوشياري سزيد
دلير جوان چون هشيوار بود
به گيتي جز اورا نبايد ستود
كنون ايرج اند رخورد نام اوي
در مهتري باد فرجام اوي
بدان كو به آغاز شيري نمود
به گاه درشتي دليري فزود…
ر.ك .
نامه باستان كزازي ،شرح شاهنامه،ج 1 صص 65 و66
و زين پس دختران شاه هاماوران ،عروسان خود را نيز نام
مي نهد:آرزو، آزاده خو و سهي.
و ما مي بينيم كه اين مثل با عمر بيش از هزاران سال خود با اندك تغييري هويت خود را حفظ كرده است.
و مثال اساطيري ديگري براي اثبات مدعاي ما ضرب المثلي ديگر است با عنوان:
بيژن نوم نائاشدي ژن حواسدي نوم اير آشتي.
Bižan nom nā āšdi žan howāsdi nomeir āšdi
بيژن (فلاني) نامي نداشت ولي زن گرفت و نامي دركرد و مشهور شد.
و چه بسيارند ضرب المثلهاي ذيقيمتي كه ريشه در آنسوي اساطير و تاريخ دارند و از سرمايه هاي علمي و ادبي ما هستند ولي خود نميدانيم و در اين گستره چه بسا ضرب المثلهاي بسياري هستند كه كثرت استعمال آنان را از صورت اصلي دور كرده است و كمتر كسي متوجه اصل آن عبارات و ضرب المثلها مي شود. يكي از اين موارد كه امروزه استعمال زيادي دارد عبارت زير است؛
چيه م كلگْ ، كاسه نموئيني.چشمِ گنده كاسه را نمي بيند.
.
čeam kaleġ kāsa nemawini
اين ضرب المثل در مورد افراد بي دست و پايي كه در راه رفتن ، مواظب اشياي جلوي پاي خود نيستد و كاسه و كوزه ها را به هم مي ريزند بكار مي رود،افراد چلمن،
اما اگر پرسيده شود كه چرا نمي گويند،: چشمِ گنده بشقاب يا قندان يا سيني يا… را نمي بيند؟ كسي نميداند جوابي ارائه دهد و اگر پاسخي هم شنيده شود از سر « من درآوردي » خواهد بود.
اما اصل مطلب:
اين ضرب المثل ساختار گفتاري آن به هم خورده و از صورت درست :
چيه مِ گلِگْ كاسه، نموئيني.
چشمي كه كاسه و حدقه اش درشت باشد نمي بيند.
به اين روز افتاده است.و امروزه در علم پزشكي اصلي اثبات شده است كه افرادي كه كاسه يا چشمشان درشت است به علت تشكيل نابجاي كانون ديد، از بينايي درستي برخوردار نيستند و بايد با عينك اين مشكل برطرف شود. لذا گذشتگان ما به اين مسأله علمي واقف بوده اند و اين عبارت را بكار برده اند ولي متاسفانه گذشت روزگار صورت نحوي عبارت را دگرگون كرده است.
اما ضرب المثل بعد:
يزد دويره گز نزيكه.
yazd doweira gaz nazyka
يزد دور است گز كه نزديك است.
اين ضرب المثل براي افرادي بكار مي رود كه لافهاي زيادي مي زنند و مي گويند چنانبود و چنين بود و فلان بود و بهمان بود و لذا كسي از حضار بنابر اعتراض مي گويد حالا يزد كه فاصله بسياري دارد فداي سرت گز و متر و مقياس كمتر كه ميسر است يالا بفرما و نشان بده؟!
اما بحث اينجاست كه اصل اين ضرب المثل آيا به همين صورت بوده و لفظ يزد بي مقدمه وارد اين عبارت شده است؟
مي گوييم نه.زيرا اصل مثل اينگونه بوده ؟
يَكي وِتي باوَه مي داشت اژ ايره تا يزدَه مَه پَه رّيا؟!
يَكي تِر وتي :يزد دويره گَز گِه نزيكه؟!
يكي مي گفت :پدري داشتم كه از اينجا تا يزد مي توانست بپرد.
ديگري گفت: يزد كه دور است ولي براي امتحان گز و متر كه وجود دارد؟!
Yki veti bāwami dāšt až eira tā yzda maparryā
Yaki ter veti yazd doweira gaz ge nazika
كه مرور زمان عبارت را به نيمي از اصل بدل كرده بي كه، كسي بداند گرچه اقتصاد كلام باعث اختصار گفتار مي شودولي بايد دانست كه ريشه مثلها كجاست و به كجا ختم مي شوند.
مثل بعدي مي گويند: هرگوا فلوني پشميه فلوني اِ پتِرا كتيه
…و اين است عاقبت ضرب المثلهاي ما.
برخی زبانشناسان لکی را در شاخه گویشهای جنوبی کردی طبقهبندی میکنند، اتنولوگ آن را یک زیرشاخه چهارم کردی طبقهبندی میکند. و برخی آنها را قومی مابین کردها و لرها نامیدهاند و برخی لکها را یک شاخه مستقل از اقوام ایرانی میدانند. و چون در آغاز پیدایی و تجمع خود حدودأ صد هزار خانه بودهاند، آنها را «لک»؛ یعنی، «صد هزار» نامیدند.[نیازمند منبع] مهمترین طوایف لک ایران عبارتند از آزادبخت،کاوشوند و زردلان،جلالوند،قیاسوندعثمانوند،ایل مافی , ایل باجلان و ایل بیرانوند که در نواحی ایلام و کرمانشاه و لرستان ماوا داشتهاند.
طوایف لک که در لرستان زندگی میکنند غیر از طوایف لر هستند.شاه عباس اوّل در دورهٔ صفویه لکها را به لرستان منتقل کرد و درآنجا سکونت داد و طایفهٔ سلسله که قبلاً در منطقهٔ مایدشت کرمانشاه ساکن بود و طایفهٔ دلفان در قرن سوم تیولی در شمال لرستان داشتهاند و طایفهٔ باجلان از منطقهٔ موصل آمدهاست.
در زمان نادر شاه بخشی از سپاه نادر را لکها تشکیل میدادند. در دوره قاجار، به علت انتقام گیری از زندیه، بسیاری از طوایف لک، منقرض و به نقاط مختلف پراکنده شدهاند. در زمان مشروطیت هم لکها به فرماندهی یارمحمدخان کرمانشاهی نقشی ایفا کردند وبه قول کسروی، یار محمد خان یکی از سمبلهای مشروطه بوده؛ و در نهضت جنگل هم لکها نقش بسزایی داشتند.
تبارشناسی منابع گوناگون نظرهای گوناگونی را در مورد تبار لکها ارائه میدهند. زبانشناسان لکی را در شاخه گویشهای جنوبی کردی طبقهبندی میکنند، اتنولوگ آن را یک زیرشاخه چهارم کردی طبقهبندی میکند. برخی لکها را قومی مابین کردها و لرها نامیدهاند و برخی لکها را یک شاخه مستقل از اقوام ایرانی میدانند
چنین به نظر میرسد که روند اخذ هویت کردی که از سدهها پیش مردم گوران مناطق اردلان (به مرکزیت سنندج) و سرزمین کرمانشاه در بر گرفت،در منطقه لکنشین تکمیل نشده و باعث مناقشهآمیز بودن موضوع تعلق قومیتی لکها شدهاست. نتیجتاً چنین به نظر میرسد که لکی از هر دو زبان کردیتبار و لریتبار عناصری داراست. اما با دقت در آن میتوان دریافت که قرابت بسیار زیادی با کردی کلهری داردایل لک بالاوند ایرانی تبار شامل طوایف بالاوند، اولادها، کاوشوند، خلفوند، بهمنیا روند، پیراحمدوند، لروند کلهر و داجیوند که در منطقه هلیلان و زردلان ساکن هستند از تیرههای قدیمی و بومی منطقه و از اعقاب طوایف ساسانیان هستند و بعضی معتقدند که از نسل بهرام گور و به احتمال قوی دارای آیین زرتشتی بودهاند.
نظریه کردیتبارگویشهای جنوبی کردی یا (جنوب شرقی) شامل تعداد زیادی لهجههای منفرد و متفاوت نظیر (کرمانشاهی، کلهری، سنجابی، لکی فیلی در استانهای کرمانشاه، کردستان، ایلام و لرستان در غرب ایران و نیز در شرق عراق میباشند.
دانشنامه بریتانیکا لکها را از اقوام کرد نام میبرد.و شماری دیگر از منابع نیز لکها را در شاخه اقوام کردی از شاخه زبانهای ایرانیتبار غربی قرار دادهاند.در کتاب «دائرةالمعارف اسلام» آمدهاست که: در لرستان قدیم برخی اقوام کرد (قبایل لک در شمال و همچنین در بین فیلیها، ایل محکی) زندگی میکنند.
دهخدا در مورد لکها و لهجه لکی مینویسد: کردهای لکی در لرستان ساکن و خوش هیکل و تنومندند. رنگ آنها گندمی و مویشان سیاه یا خرمایی تیرهاست. لهجه لکی؛ لهجهای از زبان کردی که مردم هرسین و توابع بدان سخن گویند. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی نیز، لکی را لهجهای از زبان کردی دانستهاست؛ زبانشناس کانادایی آنونبی نیز در مورد لکی نوشتهاست که نظر فتاح را قبول دارد که لکی را در میان زبانهای کردی طبقهبندی کردهاست.
ساختار اصلی دستوری و افعال ربان مردمان لک «همانند دیگر لهجههای کردی» در زمره زبانهای شمال غربی ایرانی قرار میگیرد. این ارتباط همچنین با مشاهده بقایای ساختار کنایی (ارگاتیو) در لکی تصدیق میشود. در گویش لکی مانند سورانی و کرمانجی ویژگی ارگاتیو مشاهده میشود، بنابراین زبان لکی شبیه به کردی و از لری متفاوت است. ولی در لرستان ترکیب و واژههای لکی به شکل گستردهای به سوی لری تغییر کردهاند
منبع : ویکیپدیا
[پاسخ]