کد خبر : 28444
تاریخ انتشار : 21 سپتامبر 2016 - 21:16
نسخه چاپی نسخه چاپی
تعداد بازدید 633 بازدید

غزلی توخالی

  حشمت اله آزادبخت: مانده ام با شب سرد و متلی توخالی باز درگیر ظهور غزلی تو خالی پشت هر بیت نفس های مرا می شنوی با گلویی پر زخم از بدلی تو خالی زخم ها سینه ی عرفان مرا بلعیدند اینک این حنجره و ترتللی تو خالی روی تابوت تنم باد به خود می […]

ff

 

حشمت اله آزادبخت:

مانده ام با شب سرد و متلی توخالی
باز درگیر ظهور غزلی تو خالی
پشت هر بیت نفس های مرا می شنوی
با گلویی پر زخم از بدلی تو خالی
زخم ها سینه ی عرفان مرا بلعیدند
اینک این حنجره و ترتللی تو خالی
روی تابوت تنم باد به خود می پیچید
برد بر شانه ی خود کوه یلی تو خالی
روزها در قفس چشم تو فریاد شدند
و شبم رفت به دست اجلی تو خالی
زهر لب های زنی روی شبم گل کوبید
زهر لب های زنی در عسلی تو خالی
«زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست»
گر گرفتیم میان بغلی تو خالی
مثل فواره که بی تاب رسیدن به ابد
هی سرم خورد به سنگ ازلی تو خالی
باز هم پیچ و خم جاده به آخر نرسید
باز من ماندم و نعش غزلی تو خالی

****
مجموعه ی سنگ های رو به رو

دیدگاه ها

صمد دوستی در گفته :

درود بر شما…..باز من ماندم و نعش غزلی توخالی….احسنت

[پاسخ]

عالي عالي عالي

[پاسخ]

بهمن آزادبخت در گفته :

احسنت
درود بر استاد حشمت

[پاسخ]

ع-همشهری. در گفته :

غزلی ناب،ذوقت مانا استاد،

[پاسخ]

داریوش گراوند در گفته :

سلام آفرین براینهمه احساس لذت بردم حشمت عزیز

[پاسخ]

جواد در گفته :

مثل همیشه عالی بود،درود بر حشمت عزیز.

[پاسخ]

مراد عيني در گفته :

درود بر شما استاد مثل هميشه عالي

[پاسخ]

بیان دیدگاه !

نام :