رزمآرا و اعمال سیاستهای نظامی در غرب کشور
اردشیر کشاورز: چهار ژنرال و چندستاره اشاره: مطالب چهار ژنرال و چند ستاره مروري دارد بر عملكرد ژنرالهاي ارتش رضاخان و وقايع و رخدادهاي حول مدت زمان حاكميت ژنرالهايي چون: 1-سپهبد اميراحمدي 2-سرلشکر حسينآقا خزاعي 3-سرتيپ محمد شاهبختی (سپهبد بعدي) 4-سرهنگ دوم حاجیعلی رزمآرا (سپهبد و نخستوزير بعدي) را ژنرالهاي مورد نظر دانست. در مطالب […]
اردشیر کشاورز:
چهار ژنرال و چندستاره
اشاره: مطالب چهار ژنرال و چند ستاره مروري دارد بر عملكرد ژنرالهاي ارتش رضاخان و وقايع و رخدادهاي حول مدت زمان حاكميت ژنرالهايي چون: 1-سپهبد اميراحمدي 2-سرلشکر حسينآقا خزاعي 3-سرتيپ محمد شاهبختی (سپهبد بعدي) 4-سرهنگ دوم حاجیعلی رزمآرا (سپهبد و نخستوزير بعدي) را ژنرالهاي مورد نظر دانست.
در مطالب مورد بحث بر عملكرد و حوادث مدت زمان فرماندهي هريك از اين ژنرالها كه در حوزهي وظايف و محدودهي اختيارات لشكر غرب انجام وظيفه كردهاند، پرداخته شده.
مقطع مورد بررسي حوادث، از سال1300 تا 1313 خورشيدي و بعضاً تا پايان شب ديكتاتوري عصر رضاخاني است.
از ميان اين ژنرالها، اميراحمدي با دو و سه ستاره، خزاعي با دو ستاره، شاهبختی با يك و سه ستاره، سرهنگ حاجیعلی رزمآرا با دو قبه و سه قبه در مقطع حاكميت نظامي مورد بررسي آنان، سيستم مديريتهای اعمال شده آنها در بوتهی قد قرار گرفته است. برای شناخت بیشتر اين ژنرالها آثار مكتوبي پيرامون پیشینهی خدمتی آنان وجود داشته و دارد که مساعدتی است به بررسی، نقد و نظر و سیری در سوابق و احوال آنها از جمله سپهبد امير احمدي با كتاب خاطراتش (خاطرات نخستين سپهبد ايران-احمد اميراحمدي)
2-سپهبد شاهبختی با كتاب اسناد سرتيپ شاهبختی.
3-سرهنگ حاجیعلی رزمآرا با آثار هجده جلدي جغرافياي نظامي استانهاي كشور كه از آن ميان جغرافياي نظامي پشتكوه – جغرافياي نظامي لرستانِ پشتكوه – جغرافياي نظامي كرمانشاهان – خاطرات سپهبد رزمآرا و عمليات اورامان در اين راستا مورد بررسي قرار گرفتهاند، بخشي از مطالب چهار ژنرال و چند ستاره پيشتر در نشريهي وزين سيمره با عنوان “رزمآرا و اعمال سياستهاي نظامی در غرب کشور(لرستان وکرمانشاهان)” به چاپ رسيده است، وقفهاي نه چندان كوتاه در پيگيري چاپ و نشر مقالات موجب گسستِ محتوايي مقالات گرديد و در اين ميان نقل مكان نگارنده هرآنچه را رشته بودم پنبه كرد. براي ادامهي کار در اين فرصت مغتنم سوابقي را در اختيار نداشتم، توضيحات جناب دكتركيانوش رستمي هم نتوانست مرا به صراط مستقيم هدايت كند، مصصمم شدم به جهت پيشگيري از وقفهي بيشتر، از همين نقطهي شروع، ادامه دهم.
اگر قبلاً مطالعه فرمودهايد، بر حقير ببخشاييد كه علت را معروض داشتم، اگر هم نه، موضوع روال درست و منطقي خود را طي ميكند، زهي افتخار و سعادت! و به هر تقدير باز هم از تسامح و تغافل پيش آمده با هرنوع آن معذور است.
زمينههاي پاگیری دولت مدرن پهلوي و ايجاد سياست ايلزدايي
در مباحث این مجموعه گفتیم نمایندهی خط انگلیس خواستهای که در ایران پس از وقوع کودتای سوم اسفند سال ١٢٩٩ خورشیدی به تدریج، زمام امور را در اقصی نقاط کشور بهدست گرفت و در نهایت به اقتدار کامل در تمامی ارکان و شئون مملکت دست یازید، رضاخان میرپنج بود که فرمانده قزاقهای فاتح تهران به شمار میرفت و روز بعد از کودتا به لقب (سردارسپه) ملقب گردید، و پس از اندك مدتی در پی برکناری ماژور مسعودخان کیهان از مقام وزارت جنگ در کابینههای متعددی که از پی هم میآمدند و اما هنوز نیامده میرفتند تا راه ورود به مقام رئیسالوزرائی را برای رضاخان سردار سپه که وزیر جنگ شده بود، هموار ساخته باشند، مقام فرماندهی کل قوا را نیز از برای خود مهیا ساخت و در نتیجه میبینیم، با گذشت دو سال از کودتا، عناوین رضاخان ميرپنج در ذيل احكام صادره، چنين درج ميشده است:
سردارسپه،رئيس الوزراء، فرمانده كل قوا، رضا
رضاخان سردار سپه با چنان عناوینی حاکم بلامنازع کشور ایران به شمار میرفت در حالی که احمدشاه در جنوب فرانسه میزیست، در آبان سال 1304 خورشيدی توانست به عنوان والاحضرتی دست یابد و سپس اعلیحضرت و رضاشاه پهلوی گردد. به هر صورت حامیان رضا شاه و مهرههایش، او را واداشتند تا با خلق یک دولت بوروکراتیک و تمرکزگرای نوین، سودای نوکردن، یا (مدرنيزاسیون) ايران را در زمینهی تجددگرایی در سر بپروراند. و لذا در جهت انجام چنان خواستهاي، برآيند شكلگيري دولت مدرن يعني دولتي كه در پي تجدد و مدرنیزهکردن امور تحت لوای اجرای سیاستهای خود بود میبایست در نیل به مظاهر مترقی در شکلها و صورتهای توسعه اجتماعی و سیاسی از تجارب دولتهای اروپایی تقلید کند، اما مابین ساختارهای دولت رضاشاهی و دولتهای اروپایی در تفاوت ساختاری و تقلید از الگوهای اروپایی در ایران آن عصر، مدت زمانی به درازای چهار قرن یا چهارصد سال، فاصلهی زمانی وجود داشت.
موقعیت ایران اوایل قرن بیستم و اروپای غربی قرن شانزدهم، عملاً، پیششرطهای لازم را برای ظهور دولت مدرن مورد نظر رضاشاه فراهم و میسر نمیساخت، زیرا موانعی دولت تجددگرایی مورد بحث را تهدید میکردند. موانعی که ساختارآن دولت را تهدید میکردند، نیروهای تمرکزگریز قدرتمندی بودند که با اقتدار خود، اقتدار دولت متجدد را عملاً آماج تهدید قرار میدادند. چنان نیروهایی که به عنوان مانع در ساختار دولت نوین رضاشاهی حضوری ملموس داشتند از دیدگاه عاملان کودتای سوم اسفند سال ١٢٩٩ خورشیدی، همان رؤسای ایلات و عشایری بودند که متمایل به دولتهای سنتی بوده تا دولت غيرتمركزگرا چرا که اعتقاد عمومی طیفهای قدرتمند عشایری آن بود که دولتهای سنتي اقتدار خود را نشئت گرفته از اقتدار نظامی ایلات میدانستند از زاویهی دید دولتهای سنتی مانند شاهان صفوی و قاجاریه، رؤسای ایلات و عشایر، همواره با دولت مرکزی در پیوند و ارتباط متقابل بودهاند، زیرا رؤسای ایلات برای حکومتها و دولتهای غیرمتمرکز سنتی ضمن اینکه جمعآوری مالیات را به عهده داشتند و این مورد در مدلول احکام صادرهی حکام ایالتهای مختلف کشور به صراحت درج میگردیده است در مواقع لازم، نیروهای مسلح جنگندهای را نیز در هیئت ارتش ایران در اخیتار شاهان سلسلههای مختلف قرار ميدادند.
مصداق بارز این ادعا، شکلگیری ارتش ایران در اواخر دورهی سلسلهی شاهان صفوی است که ارتش کشور در آن عصر مرکب از یکصد و هشتاد هزار سرباز بوده است که از آن میزان نیروی رزمی، یکصد و ده هزار نفر از آنها را رؤسای ایلات و عشایر یا ایلخانها، خانها، و ایل بیگیهاي عشایری بسیج و تجهیز میکردند، چنانکه ارتش آغامحمدخان قاجار نیز متشکل از نیروهای عشایری میبود.1 و این امر تا موقع آهنگ استحالهی حکومت قاجاریه از مناسبات و روابط ایلی به سمت دیوانسالاری مدرن همچنان در کلیت امر ادامه داشت.1
برابر اعلام چنان مواضعی، عاملان کودتا از سال 1300 خورشیدی به نحوی که در سیر روال به حاکمیت رسیدن شبکهی تاریکاندیش و چپاولگر قزاقها به موجب محتوای مباحث مجموعهی حاضر گفته شده است، رضا شاه که داعیهی ایجاد دولتی متجدد را داشت برای از میان برداشتن رؤسای ایلات مقتدرکه نیروهای تمرکزگریز نیز به حساب میآمدند، نیازمند ایجاد ارتشی نوین و آموزش دیده بود، و لو اینکه، ارتش مورد نظر وی کوچك هم باشد، اما مطابق با موازین اسلاف خود، آن ارتش، ارتش مرکب ایلیاتی نباشد. در اجرای چنین خواستهای از سال1300 خورشیدی ماشین جنگی قزاقها متوجه دفع و سرکوب ایلات و عشایر مقتدر گردید و لذا از آبان سال 1304 خورشیدی که (سردار سپه رئیس الوزرا، فرمانده کل قوا، رضا) به اعلی و والاحضرت سپس حضرت رضاشاه پهلوی بدل شد سیاست ایجاد ارتش نوین و اما ملغمهای خود را همچنان پیگیر بود.
گام اول سردار سپه در تشکیل ارتش نوین با ادغام نیروهای نظامی و انتظامی برداشته شد و در این راستا، دوازده هزار نیروی ژندارمری با هشت هزار نیروی قزاق در یکدیگر ادغام شدند.
افسران رده بالای خارجی در ژندارمری (امنیه) جای خود را به افسران ایرانی بریگاد قزاق دادند که اکثر آنان از همپالگیهای رضاخان بودند.
میدانیم که ژندارمری دارای تشکیلاتی منسجم بوده که در راس آن افسران سوئدی قرار داشتند و علاوه بر آن بخشی از نیروهای مجاهد مشروطه که پس از فروپاشی تشکیلات انقلابی خود بیسر و سامان شده بودند، جذب ژاندارمری شده و با آشنايي عملي به فنون رزم كه از جنگهاي داخلي مشروطه كه در مدت زماني بالغ بر 6 سال آموخته بودند، به زودي با درجات كاپيتان (سروان)، ماژور(سرگرد)، كلنل(سرهنگ) شناخته شدند كه بخشي از آن نيروها چون نصرتاللهخان كلهر و مهدیقلیخان تاجبخش و دیگرانی چند از یاوران سردار یارمحمدخان کرمانشاهی بودند که پس از شهادت آن سردار نامآور به ژاندارمری پیوستند و در جنگ بینالملل اول با درجهی سروانی و سرگردی همراه دیگر نیروهای مهاجر ژاندارمری دست به مهاجرت زدند و همراه کلنل محمدتقیخان پسیان به دفعات با نیروهای قزاق ایرانی که در راس آنان کسانی چون رضاخان ماکسیم یا رضاخان شصتتیر قرار داشت مصاف دادند.
افسران صاحب نام ژندارمری پیشین که در تشکیل ارتش نوین رضاخان ادغام شدند چون تاجبخش، پورزند، فولادی و دیگران بعدها در تحت امر امیرلشکرهای غرب به جدال با جنگجویان عشایری برخاستند و اما شخصیت نافذ آنها در هر حال، آنان را از آلایش و پلیدی و ارتکاب به اعمال شنیع که قزاقها مرتکب میشدند باز میداشت. و اما به هر حال برخورد نيروهاي رضاخاني با عشاير نيز قابل اجتناب بود و اين تصاوير دير يا زود ميبايست صورت وقوع به خود ميگرفت، از اين روي پيشينهي رويارويي دولتهاي مركزي با عشاير لرستان در هر صورت و وضعيت آن و تحت هر ايده، فلسفه و منطقي ابتدا با ايل بزرگ لك بيرانوند حادث ميشد كه گفته شده است چون دامنهي تعرضات عشاير بيرانوند با دولت مركزي و يا ايجاد و وقوع بينظميها از محدودهی لرستان به خارج از مرزهاي خارج از ايالت كهن در منطقهي غرب و به استانهاي مركزي اراك واصفهان سرايت ميكرد. اين بود كه هر حاكم جديد يا منصوب دولت فاقد قدرت و يا مقتدر مركزي در بدو كار به مصاف عشاير لك بزرگ ايل بيرانوند ميرفت و در اين رابطه گفتمانهاي محلي بر اين باور بودهاند. همان نقشي كه در ايالت كرمانشاهان به عهدهی عشاير بزرگ ايل كردكلهر در مجراي بازشناخت مباحث جامعهشناسي عشايري تاريخ ايالات محول بوده در لرستان به عهدهی ايل بزرگ لك بيرانوند بوده است و در واقع دولتهاي مركزي توانايي نظامي رزمي و سياسي خود را با اين عشاير مورد سنجش قرار دادهاند. چنان كه مستند به تشريح پارهای از اوضاع ناصرالدین شاهی مراتب در كتاب وقايع شکاریه ظلالسلطان با عنوان مجعول تاريخ مسعودي آمده است و از اين روي پيش از پرداختن به روياروييهاي خونبار قزاقان با مردمان عشاير بيرانوند از مقطع 1300 خورشيدي به بيان تعرفهي جغرافیای طبیعی انسانی و سیاسی بزرگ– ایل بیرانوند میپردازیم و سپس پیگیر موضوع خواهیم شد:
ازجغرافياي نظامي ايران، پيشكوه (خرمآباد لرستان) تأليف سرتيپ علي رزمآراء سال 1320 از رشته تأليفات ادارهی جغرافيايي ارتش كه جغرافياي بزرگ ايل بيرانوند در بخش اول آن با جغرافياي هُرو شروع شده است ميخوانيم: «حدود هرو که در تقسیمات سال ١٣١٢ تحت حکومت نظامی قرار گرفته و امروزه نیز یکی از بخشهای لرستان است.
قسمت اصلی هرو، بیرانوند و دالوند است، هروی اصلی یا هروی بیرانوند و دالوند، منطقهای است که از دیر زمانی مسکن طوایف مختلف بیرانوند و دالوند و کاید رحمت می باشد و جلگه مختلفهالعرضی است، محصور بین دو رشته کوههای شاهنشین و گرو از طرفی، زردلیه، بلومان، و ریمله از طرف دیگر و این قسمت، محدود است به حدود زیر:
از طرف خاور به صفحه سیلاخور یا کوه شاهنشین، از گردنه نعل شکن تا تنگ دینار آباد و کوه باغ بیره تا تنگ درچی و کوه گرو تا حاجیآباد.
از طرف شمال به کوه گرون کوچکه و کوه گل زرد تا کردگانه و کوه اشترمل، پیرماهی – آ ب طاف.
از طرف باختر به کوه ریمله و بلومان.
از طرف جنوب به زردلیه و كوه ازكنه.
این جلگه که در قسمت جنوب خاوری مرتفعتر و هرچه به سمت شمال باختری ممتد میگردد رو به سرازیری میرود به پنج قسمت تقسیم میشود.
ا- قسمت جنوبی یا سر هُرو مسکن طوایف کاید رحمت
٢- قسمت پائین هُرو یا مسکن طوایف مختلفه بیرانوند، از قبیل مال اسد، چغلوند، پیرداده، و قسمتی از خوانین سپه وند.
۴- قسمت ورکوه یا مسکن طوایف شعبان و شاهوردی بیرانوند
٥ - قسمت یاراحمد، یا مسکن طوایف مال قباد، در دامنه جنوبی یا برآفتاب گرون و اُشترمل.
مساحت هُرو و وسعت خاك آ ن 1080 کیلومتر مربع است.»
از صفحهی ٣٨ تا صفحه ٥٨ کتاب جفرافیای نظامی لرستان مختص است به جغرافیای طبیعی مشتمل بر کوههای هرو، راهها، چشمه سارها و اشکفتها (غارها) سلسله جبال هرو که به تفصیل و تفکیك به ارائه توضیحات لازم پرداخته شده است.
از صفحهی ٥٩ تا صفحه ٧۴ به شرح رودخانهها و جویبارها، چشمه سارها و نقشههای تفکیکی و تفصیلی جغرافیای هرو پرداخته شده و اختصاص و تملك موقعیتهای طبیعی مورد بحث به طوایف مختلف ساکن دو ناحیهی طبیعی هرو تشریح شده است.
از صفحهی 74 لا سکنه و اهالی هرو به این شرح معرفی شدهاند.
هرو مسکن طوایف قاید رحمت، دالوند و بیرانوند میباشد و آنچه در افواه عموم مردمان لرستان مطرح است، اینکه دو تیره و طایفه در قدیمالایام از حدود شیراز کوچ و به لرستان آمدهاند که عبارت از (باجُول و بَيرام) بوده و اولاد آنان به اسامی باجُولوند و بيرانوند شناخته شدهاند.
باجولوندها را طوایف سگوند، کایدرحمت، دالوند و یاراحمدی تشکیل داده و بیرانوندها نیز از دو تیره عمده دشینان و آلیان تشکیل شدهاند.
تیرهی دشینان2 عبارتند از تیرههای مختلفی که در پی میآید: ا-پیره داده ٢ -چغلوند ٣ -رَش ۴ -سُلکه 5-دهلران ۶-لری 7-شاهوردی ٨ -ایوکان تیره آلینان2، عبارتند از:
دو تیرهی عمده مالاسد و مالقباد، مال قباد، عبارتند از یاراحمد، شمشه و سبزعلی.
در ادامهی مطالب مربوط به سکنه و اهالی هُرو از دیگر طوایف ساکن در ناحیهی هرو بحث شده است که از آن میگذریم و به تعریف طایفههاي بیرانوند توجه میکنیم: (طایفهی بیرانوند- در ورکوه مسکن داده شده و چون در مدت قلیلی جمعیت آنها رو به ازدیاد گذارده و[ ….]، لذا برای تامین اعاشه و زندگانی خود به نقاط مجاور اطراف وَرکوه رهسپار گردیدهاند، طایفه شاهوردی و سبزعلی در ورکوه مانده، طایفهی مالاسد از گردنهی پونه سرازیر شده، اراضی دامنهی پونه را از سرآب سبز تا سوکی متصرف شده و به چهار تقسیم متساوی: زیدعلي، بارانی – کَر- مهراب، تقسیم نمودهاند.
__________
پینویسها: 1- نقدی بر ایلات جمعيت عشاير ايران از 1128 تا 1220 هـ.ق از عهد شاه سلطان حسين صفوي تا فتحعلي شاه، مشهد، آستان قدس رضوي 1367.
2- در تعرفهی ساختار تشکیلاتی ایلات و عشایر لرستان درکتاب جغرافیای نظامی لرستان و در دیگر آثار و منابع متاسفانه، نواقص مهم و عمدهای وجود دارد که تعریف ساختار تشکیلاتی ایلات را با اشکال اساسی مواجه ساخته است و در سالهای اخیرکه پارهای از جامعهشناسان داخلی پیرامون بافت تشکیلاتی ایلات به اقداماتی دست زدهاند درصدد تصحیح لغزشهایی که در پیخواهیم آورد و یا تعریف ساختار تشکیلاتی ایلات اقدام لازم و اساسي معمول نداشتهاند و لذا، نمودار ساختمان ایلات مختلف ایران با توجه به ارائهی تعریفهای ناقص پيشین همچنان دچاراین نقیصه است که مابین طایفه ،تیره، ایل و دیگر نمودارهای ساختار تشکیلاتی ایلات، هیچگونه فرق و تفاوتی قایل نشده. چنانکه درتعریف ساختار سكنه و اهالی هُرو درکتاب جفرافیای نظامی لرستان، تالیف مورد بررسی میبینیم که تیره برتراز طایفه آمده و یا انشعابهای ساختاری در تعریف تیره، تیرههایی راپدید آوردهاند تا جایی که میخوانیم (دو تیره و طایفه در قدیم الایام که عبارت از باجول و بیرام بودهاند به لرستان کوچ کردهاند) و همچنان در صفحهی ٧4
آمده است:(بیرانوندها عبارتند از دو تیرهی عمده دشينان و آلینان که تیره دشینان عبارتند از تیرههای….. و لذا درکلیت امر چنین تعرفهای از ساختار تشکیلاتی یک بزرگ ایل همانند بیرانوند و یا سگوند، اصولاً مردود بوده و نمیتواند با نظریههای علمی جامعهشناسی امروزین تطبیق داده شود، چراکه بزرگ ایل بیرانوند خود از چند ایل و هر ایل از چند طایفه و هر طایفه از چند تیره و هر تیره از چندین اجاق یا هستهی اولیهای که خانوار می باشد پدید آمد، در حالی که در تعریفهایی که از جغرافیای نظامی ارائه گردید، ضمن اینکه در یکجا تیره برتر از طایفه آمده، درتعریف دشینان هم آمده است، تیره دشینان عبارت از چند تیره میباشند و نگرش به این امر یعنی توجه به اضدادی چند که به هیچ وجه قابل اعتماد نبوده و قایل به ارزش نیست. 2 - هر آنچه که پیرامون لغزشهای تعرفه ای ساختار تشکیلاتی دشینان تشریح گردید در مورد آلینان نیز صدق میكند.
منبع: هفته نامه سیمره