خبرهای » کودک و نوجوان
داستان کودکانه / امانتینیکا آزادبخت / کلاس چهارم . امانتیدختر می خواست با خانواده اش به سفر برود یک اسباب بازی هواپیما داشت که یادگاری مادربزرگش بودمادر دخترک اجازه نداد که اسباب بازی را با خود بیاورد.دخترک با خود فکری کرد و گفت مادر جان خیالم بابت اسباب بازیم راحت است که آن را پیش دوستم امانت بگذارم.مادر […] شعر سپیدنیما آزادبخت: ایست کنید ای ابرها! مرا با خود ببرید می خواهم ببارم کاش هیچ چیز قیمت نداشت کاش همه چیز مثل طبیعت رایگان بود ای کاش ارزش انسان ها مثل نان بود که برایش خون یکدیگر را می ریزیم لطفا اگر ممکن است ای رفتگر باد من خورد شده را از روی خاک بردار […] شعری از دختر 8 ساله کوهدشتیپارمیس عبدی پور: نقاشیم قشنگ است به رنگ آسمان آسمان قشنگ است به رنگ دریا دریا قشنگ است به رنگ آبی آبی قشنگ است رنگ خداست دو شعر از نیما آزادبختنیما آزادبخت / کلاس هفتم: «من و ماه» در تاریکی بودم روی موهای سیاه زمین قلبم در سینه ام می دوید چشمم دیده بانی می کرد و زبانم خواب بود. هوشم روی تخت خواب مغزم خوابیده بود ناگهان ماه آمد و مرا با خود برد در آسمان شیشه ی ترسم شکست من و ماه […] جشنواره ی غذای سالم در یکی از مدارس کوهدشت / به مناسبت دهه ی مبارکه ی فجرجشنواره ی غذای سالم در مدرسه ی راهنمایی دختران فاطمی کوهدشت برگزارشد. به گزارش هومیان نیوز، این جشنواره به مناسبت دهه ی مبارکه ی فجر و جشن انقلاب برپا شد. دانش آموزان مدرسه ی دختران فاطمی، به صورت گروهی دست پخت خود را به نمایش گذاشتند که یک گروه به عنوان گروه برتر انتخاب شد. […] آموزش عشق و نفرت به بچه ها !شنیدن احساسات کسی که روبرویمان نشسته و خود را جای او گذاشتن یعنی همدلی کردن با او، یعنی درک احساسات و عواطف یک اصل مهم در سازگاری رابطه هاست اما این شنیدن و همدلی کردن خود باید از کودکی آموخته شود. خانواده ای که از مهارت درک هیجان و احساسات دیگران چیزی نمی […] قصه ی درخت سیبقصه کودکانه درخت سیب قصه کودکانه درخت سیب سال ها پیش پسر کوچولویی بازیگوش عاشق بازی کردن در اطراف درخت سیب بزرگی بود. او هر روز از درخت بالا می رفت و سیب هایش را می خورد و استراحتی کوتاه در زیر سایه اش می کرد. او درخت را دوست می داشت و درخت […] زنگ ریاضیشعر کودکانه زنگ ریاضی زنگ ریاضی به قلبم می نشینی همیشه بی اجازه مرا هل می دهی تو به دنیاهای تازه اگرچه از ته قلب تو را من دوست دارم ولی وقت مناسب بیا! لطفاً کنارم بیا بنشین به قلبم ولی تنها به یک شرط سر زنگ ریاضی حواسم را نکن پرت کوشا و بهترین هدیه تولّدقصه آموزنده کوشا و بهترین هدیه تولّد مجموعه: شعر و قصه کودکانه یکی بود یکی نبود … کوشا کوچولو جشن تولد را خیلی دوست داشت. کوشا میدانست چند روز دیگر تولد او است برای همین تصمیم گرفت که به پدر و مادرش کمک کند. آن روز پدر وقتی از راه رسید چند عدد بادکنک را […] دو درخت همسایه / داستاندو درخت همسایه مجموعه: شعر و قصه کودکانه قصه کودکانه دو درخت همسایه در یک باغچه کوچک ، دو درخت زندگی می کردند . یکی درخت آلبالو و دیگری درخت گیلاس . این دو تا همسایه با هم مهربان نبودند و قدر هم را نمی دانستند، بهار که می رسید شاخه های این دو تا […] |