مثنویِ رقص / حجت اله علی پور
حجت اله علیپور / هومیان نیوز : سلانه سلانه دو مست خراب دو مست جنون زاد بی خورد و خواب دو بی چتر خیس خیابان خرام دو خط خورده کوچه به آخر تمام کنار درختی دو سیب سیاه دو سیب سیاه به طعم گناه رسیده به سرداب عریان شدن و دور از تمام پشیمان […]
حجت اله علیپور / هومیان نیوز :
سلانه سلانه دو مست خراب
دو مست جنون زاد بی خورد و خواب
دو بی چتر خیس خیابان خرام
دو خط خورده کوچه به آخر تمام
کنار درختی دو سیب سیاه
دو سیب سیاه به طعم گناه
رسیده به سرداب عریان شدن
و دور از تمام پشیمان شدن
دو جاده پر از تلخ پر آبله
دو باران زده گرگ هرسو یله
دو جام پر از خون جوشیده تاک
دو پرواز آبی ولی روی خاک
دو رهرو ولی با موازات هم
و هر دو به فکر مجازات هم
شکسته شکسته شکستم بده
دو دست شکسته به دستم بده
بلرزانم از یک نگاه شدید
بدرانم از خود گسستم بده
… دست مرا تند گرفت و کشید
گفت: به رقص آورمت بایزید!
دف دددف دف دددف دف ددف
پرت کند عقل مرا هر طرف
ناز من ای ناز من ای ناز من
زلزله ای کرده در آغاز من
تن تننا تن تننا تن تنن
بر تن ماسیده ی این تن بتن
سینه به لرز آمده لرزش به پا
وسوسه در قلب به رقصی دوپا
تند به تندی زند این تاب تاب
رقص کنان در رگ مستی خراب
یک دو سه پیکی که تو خوردی چو آب
همچو حبابی شده ای روی آب
کشتی بی لنگر در پیچ و تاب!
به! چه خرابم چه خرابی خراب
پای تو چون رقص قلم می نگاشت
زلزله ای بود و زمین ز نداشت
بوسه اگر بر لب مان می رسید
رقص کنان از سرمان می پرید
شعر سرک می کشد از پنجره
خون غزل می چکد از حنجره
آخر این پله ی بی بام کو؟!
هفت خط دیگر این جام کو؟!
کیست در این آینه ی خیس من
دشنه ی مهمان شده در دیس من
گفت: منم خیس توأم خیس تو
رد خدا هم قد ابلیس تو
دشنه ی بی شرم به خون خیس تو
………
ای کمرت شعله ی در پیچ و تاب
گیسوی تو شوخی باد است و آب
به! ز مراعات النظیر تنت
حافظ مست غزل از آن مجاب
صاعقه از پلک تو بر دل وزید
اضطرب یضطرب اضطراب
دایره در دایره دف می زنند
مردم چشمان تو با التهاب
دایره در دایره خون می کشی
گرد مرا خط جنون می کشی
رقص تو وزن غزل مولوی
نشئه ی تو ترتلل مولوی
شعله ور از هر طرفی تاختی
داو اول عقل مرا باختی
تاب تو تب در تنم انداخته
شرم مرا دورتر انداخته
وای! خدایی که تورا آفرید
رقص کنان دور تو بر می پرید
شوکت و شرم و شرفش را شکست
مست چنان زد که دفش را شکست
چرخش چرخ از کمرت تاب خورد
موج جنون از جگرم آب خورد
درودخدا برامواج خروشان خلیج طبعت ,هیچوقت ازخواندن وشنیدن این مثنوی سیرنشدم وهمیشه برایم تازگی وجذابیت خاص خودرا دارد چرا که جوشش آنی ذهن سیال و لافاو دایره واژگان دراین کار به روشنی هویداست.اینجاست که لقب “استاد”سزاوار وشایسته حجت علیپور است . حجت حق زیادی برگردن شعر این دیار دارد بخصوص در بین شاعران دهه 70و80نقش حجت اظهرمن الشمس است .پیروز باشی وسربلند. باسپاس از حشمت عزیز بخاطردرج این مثنوی جذاب
[پاسخ]
حجت علی پور پاسخ در تاريخ پنجشنبه 24 جولای , 2014 1:27 ق.ظ:
درود خدا بر دوست عزیزم جناب آقای اسد آزادبخت. کلمه ی سپاس شاید جواب اندکی باشد محبت شما را. فدات
[پاسخ]