کد خبر : 31332
تاریخ انتشار : 5 آوریل 2017 - 21:24
نسخه چاپی نسخه چاپی
تعداد بازدید 520 بازدید

من و تلگرام و گروه های کلاه سفید

  حشمت اله آزادبخت: پیامک می فرستد: لطفن تلگرامت رو چک کن خبری برای درج فرستاده ام. تلگرام را هنوز روشن نکرده ام که صدای پیام ها در هم می ریزد. نگاهم در این همه گروه، گره می خورد.دیشب که من خواب های ناجورواجورمی دیدم، آن قدردر گروه های جدید به قول تلگرامی ها « […]

 

حشمت اله آزادبخت:

پیامک می فرستد: لطفن تلگرامت رو چک کن خبری برای درج فرستاده ام.

تلگرام را هنوز روشن نکرده ام که صدای پیام ها در هم می ریزد. نگاهم در این همه گروه، گره می خورد.دیشب که من خواب های ناجورواجورمی دیدم، آن قدردر گروه های جدید به قول تلگرامی ها « اد » شده ام که نمی توانم آن ها را باز کنم و بشمارم. گروه هایی که تعدادشان بیشتر از صفر حساب های بانکی آقای ش ج است و هرچه پله هایشان را به پایین کلیک می زنم به زمین پایان نمی رسم. پیداکردن خبر ارسالی هم میان این همه گروه کلاه سفید، گاو ماده می خواهد و مرد سوسول امروزی. جالب این جاست که در بالای هرکدام از این گروه ها یک مهندس حاجی ژست گرفته که من بی خبرِ در خواب بوده هم به عنوان یکی از حامیان پروپاقرص ایشان، شبانه به لشکر سلم و تورش پیوسته ام و فردا پس فردا باید پشت سر حاجی آقای ندیده و نشناخته شمشیر هواداری بزنم .

خلاصه خورشید تازه طلوع کرده و من برای پیداکردن خبرارسالی دوست عزیزم یکی یکی تمام گروه ها را حذف می کنم.حالا خورشید از کوه روبه رو سرازیر شده و تاریکی از دیوار خانه ی ما سردرآورده و آخرین گروه را هم با موفقیت تمام کلیکِ حذف می زنم و نفس بلندی می کشم.حالا دیگر پیام ارسالی را که چون سربازی بازمانده از جنگ در دشت تنگ تلگرام تنها مانده را به راحتی پیدا می کنم اما چشمتان که حتمن این روزها از این روز بدها بسیار دیده است، انگشت شستم را بر صفحه ی گوشی می سایم و بالا می روم که متوجه می شوم دوهزارو چندصد گروه دیگر روی سرم باریده است و باید دوباره شب را تا طلوع خورشید خانم پله های دیگری را بشکنم و بالابروم. اما این کار حوصله ای ایوب می خواهد و تیشه ی فرهاد که من هیچ کدامشان را درخواب هم ندیده ام.

صفحه را می بندم و بربالش خستگی سرمی گذارم که تلفن همراهم چون بمب اتم هیروشیما به صدادرمی آید و پلک های خواب برده ام برمی گردند. به به سلااااااااااام پسرعموی نازنینم. آقا پیدات نیست؟ سری نمی زنی؟ …..هرچه بایگانی مغزم را به هم می ریزم صدایش را نمی شناسم. آقا امسال هم می خوایم زحمتت بدیم . به گروه حامیان مهندس حاج ….دعوتت کردیم سهمیه تو هم صدنفره که به گروه اضافه کنی.

صبح اینبار پیش دستی کرده و پیش از خورشید طلوع می کنم و تا هوا روشن نشده گوشی همراه را روشن می کنم تا بتوانم خبرارسالی را پیداکنم اما گویا کمباین حاجی های عزیز و هوادارانشان تمام شب بیدار بوده و تمام مخاطبان و نامخاطبان خود را درو کرده اند. تقریبن دوهزار و چندصد گروه تازه ی دیگر به صفحه ی کوچک گوشی همراه من حمله کرده اند و من حامی و هوادار مهندسان حج نرفته ای شده ام که باید عمرنوح را از حضرتش قرض بگیرم شاید نصف کمترشان را حذف کنم. منظورم مهندسان عزیزی است که هنوز عضو شورای شهر نشده، حاجی شده اند.

با خودم کلنجار می روم یک دل می گوید برو و یک دل دیگر بمان که من میان این هروله گیر کرده و نمی دانم کنار کدامشان بنشینم. نه از تلگرام و گروه های ادبی و خبری اش دل می کنم و نه دل شیر دارم به لشکر این همه نامزد شورای شهر نزدیک شوم که تعدادشان درست با خانه های این شهر برابر است….

__________

 

این مطلب اخیرا در ماهنامه ی میرملاس منتشر شده است.

دیدگاه ها

بهنام دوستی در گفته :

درود بی پایان به محضر استاد حشمت آزادبخت. مثل همیشه شیوا و مثال زدنی

[پاسخ]

امرایی در گفته :

خیلی زیبا گفتین

[پاسخ]

همشهری در گفته :

سلام خدمت استاد.واقعا اززبان ما حرف زدی!!!به نظرمن این حق الناسه که بعضی ها عین خیالشون نیست ورعایت نمیکنن.صبح که بیدارمیشوی.جرات نمیکنی سری به تلگرام گوشیت بزنی .ازدست حاجی مهندسین شهر.بی مهندس!!!

[پاسخ]

درگومه در گفته :

حشمت خان دوستت داریم وبهت افتخارمیکنم مردمحبوب وشاعربلندآوازه لکستان وبزرگ زاده ای که اصالتی به بزرگی تاریخ دارد .لبیک ولبیک یااخوی بزرگوا ر

[پاسخ]

بیان دیدگاه !

نام :