دردنامهی مدرسین شرکتی، حق تدریسی و نهضت سوادآموزی / ما و نظام آموزشی
شاهپور لطفی: این مقال میخواهد راز سردرگمی نظام آموزشی را قال بزند. در حد تلنگری، در بزنگاهی که نیروهای آموزش دهنده نهضت سوادآموزی، حقالتدریسیها و پیشدبستانیها، رگ حیاتشان زیر تیغ تصمیم ِتصمیمسازان نظام آموزشی است. امروز روی سخنمان با مسئولینی است که قرار بود در اردوگاه ما امید را به ارمغان بیاورند و به […]
شاهپور لطفی:
این مقال میخواهد راز سردرگمی نظام آموزشی را قال بزند. در حد تلنگری، در بزنگاهی که نیروهای آموزش دهنده نهضت سوادآموزی، حقالتدریسیها و پیشدبستانیها، رگ حیاتشان زیر تیغ تصمیم ِتصمیمسازان نظام آموزشی است. امروز روی سخنمان با مسئولینی است که قرار بود در اردوگاه ما امید را به ارمغان بیاورند و به امنیت و آرامش مردم بپردازند. مگر نه این است که آرامش زیرساخت میخواهد و مسایلی چون: رونق اقتصادی، آموزش، بهداشت ِجسمی و روانی، رفع بیکاری و بیگاری و… موثرهای مهمی هستند که بیهمدستیشان آرامشی در کار نیست.”چنین مهمی به هیچ وجه اتفاقی ذهنی نیست”.
این نیروها چندین سال است در بیگاری داغی، در اضطرابی دامنهدار و سرسامآور پرسه میزنند و در کش و قوس بودن و نبودن در این نظام آموزشی تعلیق میخورند و تاب داده میشوند. متأسفانه امروز دیگر از آن غرّش مثل شیر آن دوستان خبری نسیت. صدایی که رقیبان را با لحنی حق به جانب فرو میکوبید و با شعارهای رنگین مردم را به هیجان میآورد. آن کاروان بنفش بعد از آن جیغ داغ انتخاباتی، انگار به یکباره در محفظهای از یخ فریز شده باشد، صامت بر ماتحت شعارها و وعدههایش تیپا میزند؟!
عنوان این موضوع سرِسودای تخریب دولت پرطمطرق فعلی را ندارد و در همین ابتدا عجالتاً رسانههای خودیشان را دعوت میکنم که ما را بیخودی فرض نفرمایند و به بهانههای سیاسی برچسبمان نزنند! این جَستار دردنامهایست مطالبهگر که احتمالاً به جایی هم نمیرسد.اما میخواهیم حرفمان را زده باشیم تا غیر…نپندارد.”متآسفانه این روزها رگ غیرتمان در جایی که نباید به جوش میآید”.
اهمیت موضوع از آنجا نشئت میگیرد که سیاستهای آموزشی، چانهزدنها، ممیزها وهرآنچه که در اتاقهای دَربسته، گره تصمیم بر نافش میخورد، فردا در شمایل بخشنامه، برذهن و زبان و رفتار کودکان ما دیکته میشود. امروز میاندیشیم چه اتفاقی افتاده است که این نظام آموزشی فرزندان خود را به خانه راه نمیدهد.ما دانشآموختگان دیروز همین نظام آموزشی در غربال چهکنم کنمهای تصمیمگیرانش بیپناه به تور افتادهایم. آیا رواست پس از سالها غوطهخوردن در موجهای آموزشی همین مدارس و بعد از چند سال تدریس، به سهو و به سهل به پس رانده شویم؟ امروز حول سرنوشت ما مباحث غیرواقع بینانهای به نام “کیفیت”مطرح میشود و بر همین اساس چند پرسش را بر میانگیزیم و امیدواریم با طرحشان کورسوی امیدی حادث شود برای چراهایی که شورِ تشویش را میشورانند.
– این عزیزان تصمیمساز، دقیقاً منظورشان از کیفیت آموزشی چیست؟ آیا اندام مناسب، وزن و قد مناسب، مدّنظر حضرتشان است!
– تبدیل وضعیت سرایدارهای مدارس به نیروی آموزشی در کدام نظام آموزشی اتفاق افتاده است؟
– تبدیل وضعیت نهضتیها وحقالتدریسیهای دورههای گذشته چطور؟
-آیا دانشسراهایی که دانشآموزان سیکل را طی یک دوره -درحد دیپلم- آموزش داد و به کارگمارد همین نظام آموزشی مغرور امروز ما نبود.
آیا معلمان حال حاضر با گرفتن مدارک تحصیلی غیرمرتبط -جهت ارتقای حقوق-تا چه اندازه در راستای بهبود کیفیت آموزشی گام بر داشته است.
-آیا معلمین حقالتدریس و مدرسین نهضت سوادآموزی با دستمزد پایین، کیفیتشان کوک است اما همین که حرف تبدیل وضعیتشان به میان میآید سرنخِ کلاف ابهام به دِر میافتد؟!
-آیا این تصمیمگیران صرفاً هم و غمشان دانشآموزان امروز است؟
-آیا همین تحصیلکردههای بیکارِ امروز، فردا میتوانند والدینی باشند که تندرستی روانی فرزندان فردای این سرزمین را تضمین کنند؟
-آیا برگزاری آزمون ضمن خدمتِ مدرسین نهضت سوادآموزی که قبل از انتخابات در حواشیاش بوی تند استخدام را پیچانده بودند از حدود۵۰هزار نفر مدرسش، مبلغی در حدود ۲میلیارد تومان پول ستاندند. اما امروز میبینیم که داستان استخدام مثل بوی الکل و کلاغپَر، در حال پریدن است و از دیگر سو با آمار و استعلامهایی که گرفته میشود -البته در حد آمارسازی -ظرف یکی دوسال آینده دندان بیسوادی از بیخ ریشهکن میشود با این تفاسیر آیا میشود گفت این آزمون دایرهای برای سرگردانی بود؟
-آیا همین دانشآموزان امروز که شما با قربانی کردن ما میخواهید برایشان دل بسوزانید با دیدن سرگشتگی ما انگیزهشان به چه حال و روزی میافتد؟ آیا وضعیت مبهم ما -دانشآموزان دیروز- چه پیام روانیای برای آنها مخابره میکند؟ این پرسشها تمام ماجرا نیست و ما هم متولی پاسخ دقیق آنها نیستیم، ماچشم به راه پاسخ کسانی میمانیم که بابت بافتن پاسخ حقوق و مزایا میگیرند…
برای رهاندن ما از این حول وهراس کافی است-یک دهم ما یعنی دوسال- فارغ التحصیلان دانشگاه فرهنگیان را به سر بگردانید وتعلیق دهید تا ما جایگیر شویم،آنهم باکمترین هزینه ،معلمانی مفت وبی ادعا….
برادران تصمیمساز هم وطنان عزیز!
به هوش باشید صورت مسئله را پاک نکنید. طرح مسئلهی کیفیت آنهم با تِراز”۱۰۰″ با واقعیتهای جامعهی ما مغایرت و فاصلهی کلانی دارد. از پلهی ۴۰به یکباره به پلهی ۱۰۰ پریدن، رسیدن را به مخاطره میاندازد. ما مدعی نیستیم که معلمانی ایدهآل خواهیم بود.همچنانکه نظام آموزشی خسته و فرتوت ما با ایدهآلها فاصلهاش بسیار است. مدارس و در امتدادش دانشگاهای حجیم ما خروجیشان چیست؟ آیا جز تولید انبوه فارغالتحصیلانی که روز به روز در ترافیک بیکاری پشت سرهم ردیف میمانند چیز دیگری قابل مشاهده هست؟
-آیا نگران براین حجم معطل مانده نگریستهاید؟ ما را به آمارهای باورنکردنی آدرس ندهید! برساختن این مدعا که تحصیلکردههای دانشگاهای شما کیفیت ندارد هم خودش شما را زیر سوال میبرد وهم خط تیرهای بر روشنی نظام آموزشی وبه تبع آن انگیزهی دانشآموزان این دیار میکشد.
امروز بسیاری از خانودهها درک کردهاند که از چاه ویل مدارس و دانشگاههای ما چه محصولی بیرون میآ ید و با تمام هزینههای انسانی و مالی و… آیا این نظام آموزشی در چندین سال اخیر چه اندازه متفکر استخواندار پرورده است. بدیهی است جلسات پیاپی و بازی با توپ سرنوشت ما، معنایی جز پشت گوش انداختن و فرصت را وانهادن نیست. متأسفانه امروز هر کسی از روزن خودساز را از سوراخهای وسطش فوت می کند و نه حتا از سر گشادش!
امروز در جریان ضابطه، حفرههای رابطه نمایان است. اما چراغهای رابطه برای ما بخت برگشتهها خاموشاند. مایی که از زور بیطبقگی قامت ناسازمان به هیچ چراغ برقی نمیرسد تا از وانفسای بیگاری خود را وارهانیم. نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی و تمام عزیزانی که دلسوز نظام و مردمید به هوش باشید این چند نفر مسئول با این نگرش غیر کارشناسانه، کلاه ما را پس معرکه نیندازند! مدافع مظلومیت و بیصدایی باشید تا رأیمان را حلالتان کنیم. ما به شما امید بستهایم.
راقم این سطور میتواند در دیار خویش مناطقی را مستند آدرس بدهد که با گذشت۴۰روز از سال تحصیلی هنوز جز چند روزی رنگ معلم را به خود ندیدهاند.قضیه روشن است، به نیروی آموزشی نیاز هست.حال تردیدهای تصمیم گیران دو دلیل بیشتر نمیتواند داشته باشد. یا بودجه جهت جذبشان ندارند؟ یا بودجه هست اما تعمداً بخش آموزش را مغفول میگذارند؟ که در هردو صورت وای برفردای فرزندان ما و وای بر قامت تکیدهی عدالت! لطفاً به بار روانی نادیده گرفتن، به پس راندن وهرز بردن این حجم از نیروی تحصیل کرده بیندیشید؟عالی جنابان برنامهریز ما درسخواندههای بختبرگشته در خلاء بیکاری و بیگاری، نسبت به آنچه از سعادت و رفاه در دنیا هست با خود ارتباطی نمی بینیم. آیا تدبیر این گونه میخواهد منجر به امید شود؟ تکانههای جلسات عبث تصمیمگیری هر روز فتیلهی استرس را در ما بالا و بالاتر می کشد و هر دم چروکیدهمان می کند.
دوستان آنروزهای انتخاباتی!حال که میخواهید کیفیت باشد.لطف کنید نظام آموزشی را یکپارچه از لوث بیکیفیتی برهانید، حال که چاره آزمون است بیایید تمام معلمین رسمی و نارسمی و نهضتی و… را باهم بر سر سفرهی یک آزمون بنشانید تا غبار از چهرهی پیر تعلیم و تربیت زدوده شود. تا عدالت شغلیتان پارهسنگ برندارد. برای ما پرسش است چرا دری که آنها روزی وارد آن شدند امروز با وجود جای خالی به روی ما بسته است؟ آیا ماحق نداریم بر آن در بکوبیم؟ آیا این است معنای مساوات که همجوار من از دَر اتفاق زندگیاش روی ریل نفتی درآمد و شد باشد، اما ما درمانده و بیپناه هر روز به طبقهای فرودستتر سقوط میکنیم.
مدارک تحصیلی ما زیر رگبار بیتدبیری در حال خیس خوردن هستند. با این اوضاع فاصلهی چندانی تا زمینگیر شدن به دست بلاتکلیفی نداریم و این یعنی شرم وسرافکندگی در پیشگاه جامعه وخانواده که با هیچ متر و مقیاسی قابل اندازهگیری نیست. شما را به خدا برسرِ سرنوشت ما نگذارید معامله کنند. شایستهی واقعیتهای جامعه تصمیم بگیرید تا سربند و باغرور از کوره راه دنیا گذر کرده باشیم.
لطفاً ما را تحقیر نکنید! و اگر از تمام سرمایههای این سرزمین نانی به تنور ما نمیچسبد، لااقل هموارمان کنید شاید راهی شدیم به کشور برادر و دوست وهمسایه، همین افغانستان بیخ گوش. ما امروز رسماً علافیم و سرگردان، رسماً از زور استرس در خود فرو شکستهایم. دوستان دیروز! حول حیات دانشگاه رفتههای بیکار هیچ چیز به شوخی نمیماند: نه افسردگی، نه اعتیاد، نه دیوانگی و نه…
در پایان باید بگویم ما ربطی به دعواهای سیاسی و جناحی نداریم. فقط در سرزمین مادری خویش خواهان فراهم شدن فرصت شغلی هستیم برای یک زندگی ساده و شرافتمندانه و باورمان این است تفکرآموزشی هیچ ربطی به اندام ایدهآل ندارد. توان آموزشی حتی در یک شخص که روی ویلچر مینشیند قابل بهرهگیری است. بازهم تکرار می کنم بساط عدالت را به هم نریزید نگذارید با تصمیمی به دور از حزم این سردرگمی تبدیل به سرگیجه شود. ما بختبرگشتهها، مردمیم، مخاطب بداند ما اگرغیر از این بودیم البته امروز چنین عریضهای را از سَرِعجز قلمی نمیکردیم.
به امید این که گوش شنوایی باشد.
[پاسخ]