کد خبر : 15290
تاریخ انتشار : 14 دسامبر 2014 - 19:34
نسخه چاپی نسخه چاپی
تعداد بازدید 1,156 بازدید

چرا فرهنگ درمان با طب سنتی یکباره از میان مردم برداشته شد؟

  اين سوال مطرح است كه اگر واقعا طب سنتي روش موثري براي درمان بسياري از بيماري هاست، چرا يك دفعه ترك شده است؟ آيا مردم نسبت به گنجينه ي علمي خود دچار فراموش كاري شده اند يا برنامه ي خاصي براي نابودي آن اجرا شده است ؟ مطالعه ي کتاب «تاريخ طب در ايران» […]

دانلود

 

اين سوال مطرح است كه اگر واقعا طب سنتي روش موثري براي درمان بسياري از بيماري هاست، چرا يك دفعه ترك شده است؟ آيا مردم نسبت به گنجينه ي علمي خود دچار فراموش كاري شده اند يا برنامه ي خاصي براي نابودي آن اجرا شده است ؟
مطالعه ي کتاب «تاريخ طب در ايران» نوشته ي «دکتر سيريل الگود» پزشک سفارت انگليس در دربار قاجار، حقايق تلخي را بر ما روشن مي کند.
با خواندن کتاب«تاريخ طب در ايران» متوجه مي شويم که استعمار اولين بار به وسيله ي طب خود وارد اين مملکت شد و حذف طب سنتي، بنا به اعتراف سيريل الگود و ساير مورخين و اطباي غربي، حرکتي خزنده بود که طي ده ها سال تلاش و برنامه ريزي بي وقفه حاصل شد و جهت اين حرکت نيز از بالا به پائين بود، يعني ابتدا شاهان و شاهزادگان را متقاعد کردند ، بعد راه آموزش طب سنتي را مسدود و در نهايت مردم را مجبور به روي آوردن به طب شيميايي کردند.
           سيريل الگود در کتاب خود مي گويد:
«مبارزه با طب سنتي از زمان شاه عباس صفوي که مقارن با ورود کمپاني هند شرقي به ايران بود، در دستور کار قرار گرفت، ليکن به علت مقاومت مردمي هيات هايي که در زمان صفويه به ايران مي آمدند توفيقي به دست نياوردند.»

در آن زمان فردي به نام FRYER پزشک کمپاني هند شرقي بود در مورد اين ناكامي مي گويد:
اين ها(ایرانیان) اصلا عادت ندارند با مطالعات و تحقيقات جديد پيشرفت کنند و از اين جهت، با همان تعصبي که به مقدسات متمسک هستند ، به اصول طب خود چسبيده اند.
اين سخنان علاوه بر اين که عصبانيت اين پزشک از اعتقاد مردم به طب خود را نشان مي دهد، بيانگر شدت اعتقاد مردم آن زمان به طب سنتي در حد باورهاي مذهبي مي باشد.
آيا اگر مردم که طبيعتا هميشه به سلامتي خود علاقه مندند، از طب سنتي خود نتيجه نمي ديدند و از آن راضي نبودند، چنين به آن پايبندي نشان مي دادند؟

بعد از دوران صفويه به دوران قاجار مي رسيم. سيريل الگود در ادامه ي کتاب خود مي گويد:
ويژگي مهم دوران قاجار، انتقال طب ابن سينا به طب هاروي و پاستور بود. هيات هاي نمايندگي که در اين زمان به ايران مي آمدند، اغلب پزشک بودند و به اين ترتيب طب غربي به ملايمت و آهستگي در سنگرهاي طب سنتي نفوذ کرد.

از اين سخنان، خزنده بودن و اينکه اين حرکت يک حرکت جنگي و به قصد غلبه و تسلط فرهنگي بوده است، روشن مي شود. واضح است که براي غلبه بر يک ملت بايد آن را نسبت به داشته هاي خود دچار خود باختگي کرد و کدام خود باختگي از اين بالاتر که يک ملت بپذيرد براي حفظ سلامتي و درمان خود محتاج به بيگانگان است؟ پس وقتي در اين سنگر تسليم شود، ساير سنگرها را راحت تر تخليه مي کند و دقيقا به همين علت است که هيات هاي نمايندگي غربي که به ايران مي آمدند عمدتا از ميان پزشکان انتخاب مي شدند.

سيريل الگود زماني اين اعترافات را مي گويد که اهداف استعمار در اين مورد کاملا پياده شده و کار از کار گذشته است. وي اظهار مي دارد:
« بديهي است که اکنون دور نماي طب به نحو محسوسي تغيير يافته بود. 50 سال آموزش بوسيله ي اساتيد خارجي، نسلي را پديد آورده بود که ديد آنها کاملا با پدرانشان متفاوت بود. اين نفوذ فرهنگ غربي به وسيله ي هيات هاي پزشکي در مراکز مختلف کشور تقويت شده بود و بزرگترين افتخار و اعتبار را در اين مورد بايد به اين هيات ها داد.»

سيريل الگود آن گاه وضع قانون منع طبابت سنتي را به عنوان آخرين ميخ تابوت ابن سينا معرفي کرده و مي گويد:

“در سال 1911 وضع قانون طبابت بر اساس ديپلم و مدرک صورت گرفت که مي گفت: هيچکس در هيچ نقطه از ايران حق اشتغال به هيچ يک از فنون طبابت را ندارد، مگر اينکه از وزارت معارف اجازه نامه گرفته يا تصديق نامه از ممالک خارجه داشته باشد.

بدين ترتيب آخرين ميخ تابوتي که حاوي جسد مرده ي طب سنتي بود کوبيده شد. سمت معلمي طب ابن سينا نيز منسوخ شد. تمام اين اصلاحات نشان مي داد که با سپري شدن دوره مجريان طب رازي و ابن سينا، روش هاي طبي منسوب به آنان نيز محکوم به فنا گرديده است. رسم ديرينه ي خدمت شاگردي نيز از بين رفت و حکيم ها ديگر نمي توانستند شاگرداني به سوي خود جلب و معلومات و تجربيات عملي خود را به آنها منتقل کنند. تمامي اين پيشرفت ها به وسيله ي سياست اروپا به شدت کنترل مي شد.

ملاحظه مي کنيد که اصلا صحبت از يک حرکت علمي و يک جايگزيني منطقي در کار نيست و اصلا تحقيق و بحثي در تاريخ نمي بينيم که مقايسه اي ميان طب رايج و طب سنتي انجام داده و راي به برتري طب رايج داده باشد.

آري اين بود مختصري از حادثه ي ناميموني که بر سر طب سنتي ما و مخصوصا حجامت رفته است واز آنجايي که حجامت درماني بدون داروست و هيچ وابستگي به خارج ندارد، بيش از ساير روش هاي درمان در طب سنتي مورد عناد و ستيزه جويي قرار گرفته و مي گيرد.

علاقمندان جهت کسب اطلاعات بيشتر مي توانند به منابعي که معرفي شد مراجعه کنند.
در پايان، لازم به ذکر است که ما منکر پيشرفت هاي پزشکي رايج در زمينه جراحي، ارتوپدي، ابزار تشخيصي و خلاصه آنچه به مدد تکنولوژي و مهندسي پزشکي حاصل شده است نيستيم، بلکه بحث بر سر اين است که طب رايج در درمان بيماري هاي مزمن )CHRONIC DISEASE) ناکام مانده و روز به روز اين ناکامي ها و عوارض استفاده ي طولاني مدت از داروهاي شيميايي بيشتر رخ مي نماياند.
پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند: در شب معراج وقتي به آسمان هفتم صعود كردم، هيچ مَلكي از ملائك از من گذر نكردند، مگر اينكه گفتند: اي محمد حجامت كن و امتت را به حجامت كردن و خوردن سياه دانه امر بفرما.( تفسير الميزان، سوره اسراء، آيه 1
پيامبر اكرم اكرم(ص) فرموده اند: آن قدر جبرئيل در مورد حجامت به من سفارش كرد كه فكر كردم مبادا واجب است. ( بحارالانوار، ج 62 ،ص 126
دكتر رضا منتظر- عضو هيئت علمي موسسه ي تحقيقات حجامت ايران
برگرفته از پارسی طب

بیان دیدگاه !

نام :