اتفاق نخواهد افتاد
هیچ چیز نمیتواند دو بار اتفاق بیفتد و اتفاق نخواهد افتاد درنتیجه ناشی به دنیا آمدهایم و خام خواهیم رفت حتی اگر کودنترین شاگرد ِ مدرسهٔ دنیا میبودیم هیچ زمستانی یا تابستانی را تکرار نمیکردیم هیچ روزی تکرار نمیشود هیچ شبی، دقیقاً مثل شب پیش نیست هیچ بوسهای، مثل بوسهٔ قبل نیست و نگاه قبلی […]
هیچ چیز نمیتواند دو بار اتفاق بیفتد
و اتفاق نخواهد افتاد
درنتیجه ناشی
به دنیا آمدهایم
و خام خواهیم رفت
حتی اگر کودنترین شاگرد ِ مدرسهٔ دنیا میبودیم
هیچ زمستانی یا تابستانی را تکرار نمیکردیم
هیچ روزی تکرار نمیشود
هیچ شبی، دقیقاً مثل شب پیش نیست
هیچ بوسهای، مثل بوسهٔ قبل نیست
و نگاه قبلی مثل نگاه بعدی
دیروز وقتی کسی در حضور من
اسم تو را بر زبان آورد
طوری شدم، که انگار گل رزی از پنجرهٔ باز
به اتاق افتاده باشد
امروز که با همیم
رو به دیوار کردم
رز، رُز دیگر چیست؟
آیا رز، گل است؟ شاید سنگ باشد
روزها، همه زودگذرند
چرا ترس، این همه اندوه بیدلیل برای چیست؟
هیچ چیزی همیشگی نیست
فردا که بیاید، امروز فراموش شده است
هر دو خندان
خود را با طالع و سرنوشتمان هماهنگ میکنیم
هر چند باهم متفاوتیم
مثل دو قطرهٔ آب زلال
شاعر: ویسلاوا شیمبورسکا
شعری که برنده ی نوبل شد
شعری که آدم میمونه بگه امید بخش یا نا امید کننده
هرچیز فقط یک بار اتفاق میافتد.
فقط یک بار اتفاق میافتد هرچیز،
نه بیشتر هرگز ،
بدنیا آمدیم، پس نوآموزیم
میمیریم بی آنکه کلام بدانیم.
حتا اگر تنبلترین باشیم
میان شاگردان جهان
میرویم به کلاس بالاتر
بی یاری کسی، در این سفر.
هیچ روزی روزبعد نمیشود
و نومیشود زمان همهی شبها،
هر بوسه بوسهی تازهایست
و تازهاند هربار نگاهها.
دیروز وقتی شنیدم ناگهان
کسی تو را صدامیزند بنام
انگار گل رزی از پنجره
یکراست در دامنم افتاد.
حالا که تو با منی
میچرخم ناگهان
گل رز! براستی گل رزی؟
یا سنگی میان دیگر سنگها؟
تو، ای زمان زبان نفهم
میترسانی و میرنجانی چرا؟
هستی همین که میگذری
و همین زیباست همین.
خونگرم با لبخندی خجول
میکوشیم این جا یکی شویم
هرچند مثل هم نیستیم
مثل دو نیمه سیب.
بر گرفته از: شعرهای ویسواوا شیمبورسکا
(۲۰۰۲-۱۹۴۵)
ترجمه خلیل پاک نیا
[پاسخ]