کد خبر : 35504
تاریخ انتشار : 5 دسامبر 2019 - 01:19
نسخه چاپی نسخه چاپی
تعداد بازدید 1,107 بازدید

به بهانه ی چهلمین روز درگذشت معلم فرهیخته، محمدرضا آزادبخت

✍لطیف آزادبخت ، نادر آزادبخـت : محمدرضا آزادبخت از نسل همان فرهنگیان و آموزگارانی بود که سالیان نخست خدمت خود را در مناطق روستایی و دورافتاده سپری کردند. از آن ها که با کتاب وارد روستاها می شدند و از شور بی پایان آگاهی بخشی و خدمت بیتاب بودند. از نسل همان ها که اهل […]

✍لطیف آزادبخت ، نادر آزادبخـت :

محمدرضا آزادبخت از نسل همان فرهنگیان و آموزگارانی بود که سالیان نخست خدمت خود را در مناطق روستایی و دورافتاده سپری کردند. از آن ها که با کتاب وارد روستاها می شدند و از شور بی پایان آگاهی بخشی و خدمت بیتاب بودند. از نسل همان ها که اهل همدردی هستند و به محیط پیرامونشان اثری دلپذیر می‌بخشند. از همان معلمانی که هماره در یادها به نیکی و زیبایی باقی می مانند … زیرا به هر جایی که می روند پرسشی بر می انگیزند، و بذری می افشانند و ترجیح می دهند اثر حضورشان جای بر دیگران تنگ نکند . از آن‌ها که فرهنگِ به فکر دیگران بودن و فضیلت در میان مردم زیستن، و حس شریف همدردی با دردمندان مهرشان را در دل مردمان می افکند و لاجرم وقتی اثر حضورشان حس می‎شود؛ که دیگر در میان ما نیستند. آن‌ها که به یکباره مثل پرنده ی مهاجر پر می کشند و اثر پروازشان در چشم ها و دلها باقی می ماند و آنان که دوستشان دارند، به انتظارشان می نشینند شاید ردی از آن ها را بجویند.
اوایل انقلاب اسلامی (در سال ۱۳۵۸) به دبستان هنر که آمد نخستین کارش راه انداختن کتابخانه ای کوچک به کمک دانش آموزان بود . نخستین کتاب ها را هم خودش به آن جا آورد: آبشوران، اولدوز و کلاغ ها، چراغی بر فراز مادیان کوه … این بود ره آورد نسلی از همان معلم ها که خودشان مصداق حقیقی کتاب ها بودند و وجوشان چون شمع برای روشنایی بخشیدن به جامعه و انتشار نور فرهنگ و ادب در میان نوباوگان این سرزمین می‌سوخت. یکی از آن معلمان راستین که بیرون از فضای کلاس هم به فکر دانش آموزانشان هستند و مشکلات آن ها را مشکل خود می دانند.
بخشی دیگری از تجارب ارزشمند و مهم زندگی آن مرحوم وقف مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی شد. او یک کنشگر سیاسی و یک اصول‌گرای اخلاقی ثابت قدم و تمام عیار بود که وابستگی عاطفی اش به این اردوگاه، هرگز رنگ تعلق و منفعت جویی نداشت. از همان آدم ها که اصول و آرمانی دارند و مردم را صرف نظر از تحلیل و ارزیابی دیدگاه هایشان، تنها با دلسوزی و محبت و جاذبه ی شخصی خودشان جذب می کنند. این بود که در کنش های سیاسی خود به سوی اصول گرایان نیز تنها هزینه می داد و در فراز و فرودهای زندگی چرب و شیرین دنیا هرگز زیر پایش را سست نکرد و ذره ای از شور و علاقۀ او برای سامان یافتن مشکلات مردم و تلاش صادقانه برای خدمت به دیگران نکاست. . آدمی ساده و صمیمی و مهربان و دوست داشتنی بود که بر محیط پیرامون خود اثر می گذاشت و عشق و علاقه ی سرشار او به مردم، به طور متقابل عشق و علاقۀ دیگران را متوجه او می کرد.
انسانی به غایت مهربان که اثر دلپذیر حضورش به هر جمعی نشاط و سرزندگی می بخشید و لبخند مهربان و جاودانه اش اثری پررنگ و ماندگار بر ذهن و ضمیر هر مخاطبی به جا می گذاشت. برای کسانی که او را می‌شناختند و روزی در زندگی خود خاطرۀ دست یاری دهنده و کارگشا و طبع خونگرم و دوست داشتنی و شخصیت نافذ و تأثیرگذار او را بر دل و جان حس کرده اند، کنار آمدن با خلاء حضور او به راستی بس دشوار است. در نبودن کسی چون او که بیش از ۳۰ سال عاشقانه با حرفۀ معلمی نرد عشق باخت و انسان پرورش داد، و با درد و رنج درمندان شهر و روستا رنج کشید و در غم و شادی مردم در کنار آنان بود و همواره با رضایت خاطر به دوست و فامیل و آشنا خدمت می کرد، درد و دریغی هست ماندگار و فراموش نشدنی ، اما چه می توان کرد با دست سرنوشت که به قول فردوسی بزرگ «ز مادر همه مرگ را زاده ایم ».
برای ما که در مشکلات و فراز و نشیب های زندگیمان روزی به هر نحو از همدردی و همکاری و علاقۀ بی پایان او به محبت و خدمت کردن به دوست و فامیل و آشنا بهره مند شده ایم درد و دریغی هست فراموش ناشدنی و ماندگار، که همیشه چون داغ بر دلهایمان سنگینی خواهد کرد. اما به درستی می‎گویند مرگ راه حق است و گریزی از آن نیست. حضرت علی (ع) در سخنی جاودانه فرموده است: «هر که‌ از مرگ‌ بگریزد، در همین‌ فرارش‌ با مرگ‌ روبرو خواهد شد! چرا که‌ اجل‌ در کمین‌ جان‌ است‌ و سرانجام‌ گریزها، هم‌ آغوشی‌ با آن‌ است! وه‌ که‌ چه‌ روزگارانی‌ در پی‌ گشودن‌ رازهای مرگ‌ بودم! اما خواست‌ خدا این‌ بود که‌ این‌ اسرار همچنان‌ مکتوم و فاش نشده باقی بمانند! هیهات! چه‌ دانشی‌ سر به‌ مهری.»
اما اندوه و بی تابی ما در فقدان انسان های بزرگ و شریفی چون او که انسان زندگی می کنند و در حقیقت از سرمایه‏های اجتماعی و فرهنگی جامعۀ بومی ما هستند یک بار دیگر تلنگری بود که بدانیم خود نیز روزی مسافر این مقصدیم و خوشا بر آنان که رحیل سفر ابدی اشان چون تپش بال پرواز در یادها باقی می ماند… از این رو در این تقدیر تسلای خاطری نیز هست : این که کسانی چون او به راستی هیچگاه در دل های مردمان نمی میرند. وی در سوم تیرماه سال ۱۳۳۵ چشم به جهان گشود و در آستانۀ سالروز شهادت حضرت امام هشتم علی ابن موسی الرضا (ع) پس از تحمل چندماه رنج بیماری به فاصلۀ دو هفته از درگذشت مادر گرانقدرشان چشم بر ابدیت گشودند و از میان دوستان و خانواده رخت برکشیدند و همگان را در غم فراغ خویش به سوگ نشاندند.

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما

دیدگاه ها

ابوذر در گفته :

روحش شاد و یادش گرامی باد

[پاسخ]

ناشناس در گفته :

مسلم عبدالهی

[پاسخ]

امیرهوشنگ بهرام نژاد در گفته :

روحشان شاد و قرین رحمت اللهی باد
ای مرد بزرگ معلم کلاس اول دبستان م بودند. سال ۱۳۶۴ دبستان میثم تمار. ایشون همان موقع هم متد تدریسشون با بقیه همکارانشون متفاوت بود. شاید دوستان و شاگردان سابق ایشون یادشون بیاد. بصورت ریتمیک الفبا رو به ماها آموزش میدادند که در ان زمان برای خودش کلی نوآوری محسوب میشد. شاگردانشون از حس و حال خشک کلاس دور می شدند و با دست زدن و پا کوبیدن به زمین بهمراه جیغ کشیدن الفبارو یاد می گرفتند و می گرفتیم. بقیه هم دوره های ما در کلاسهای بغلی وقتی زنگ تفریح مارو میدیدند شروع به حرف زدن میکردند که صدای کف زدن مارو شیدن و حسرت خورده اند که کاش معلم ما هم جناب آزادبت بود. البته بنده خیلی سال میشه که از کوهدشت و آدمهاش خبری ندارم و نمی دونم ایشان بعدها در گیرودار زورگار چه کارهایی کردند یا نکردند اما مطمینم برای شاگردان هم نسل من خاطره ای شیرین از ایشون توی ذهنشو ماندگار شده. خدایش بیامرزد

[پاسخ]

بیان دیدگاه !

نام :