کد خبر : 36883
تاریخ انتشار : 21 آگوست 2023 - 00:22
نسخه چاپی نسخه چاپی
تعداد بازدید 1,644 بازدید

بیژن آبادی یا زنجیری اربابِ کاندیدا!

می گویند در یکی از روستاهای این حوالی جوانی بود همه فن حریف، مهمان دار، تیرانداز، سخنور و …قابلیت های او از هر زاویه زبانزد عام خاص بود و آوازه اش دور سر روستاهای دور و نزدیک به خوبی پیچیده.اما پسرعمویی داشت بیژن نام، که از هر نظر پخمه که نمی توانست در چهاردیواری خانه […]

می گویند در یکی از روستاهای این حوالی جوانی بود همه فن حریف، مهمان دار، تیرانداز، سخنور و …
قابلیت های او از هر زاویه زبانزد عام خاص بود و آوازه اش دور سر روستاهای دور و نزدیک به خوبی پیچیده.
اما پسرعمویی داشت بیژن نام، که از هر نظر پخمه که نمی توانست در چهاردیواری خانه ی پدری هم عرض اندام کند.
القصه مادری داشت که معروفیت پسرعموی بیژن، شعله ی حسادت در جانش افروخته بود و مدام تیر طعنه اش بر سینه ی دست و پاچلفتی پسر روان که چرا تو هم نمی توانی سری بین سرها بلند کنی و به آوازه ای برسی؟
شبی از او خواست از خانه می روی و تا چنان پسرعمویت معروف نشوی حق برگشتن نداری.
پسرِ دربدرِ آواره زانوی تفکر بغل کرد و هر چه خود را مرور کرد از عهده ی معروف شدن برنیامد. آخر نه تیرانداز بود، نه مهمان نواز، نه پهلوان و نه حتی قابلیت کوچکی که سبب شود شهرتی به هم بزند.
ناگاه نگاهش متوجه چاهی شد، درست وسط آبادی، که تنها منبع تهیه ی آب روزانه ی مردم بود.
ش… را پایین کشید، یک پا را این سو و پای دیگر را آن سوی چاه محکم کرد و نشست و خودش را، عمود، در زلالی اش خالی کرد.

صدای دهل اقدام پسر چنان در گوش روستا و روستاهای دیگر پیچید که نام آشنای خاص و عام شد. حالا دیگر او به چنان شهرتی رسیده بود که شمع روشنِ آوازه ی پسرعمو در غبار شهرتِ بدنامی اش گم می شد.

  • کدام بیژن؟
  • همان که در چاه آبادی ر…

حالا این بیژن کجا و بیژنِ منیژه کجا؟ این چاه متعفن کجا و آن چاه که زندان دلاوری از تاریخ یک سرزمین بود، کجا؟ شهرت پسر عمو کجا و شهرت بدنامی بیژن قصه ی ما کجا؟

حکایت بیژن این یادداشت درست حکایت کسی است که این روزها به هواداری یکی از کاندیداهای کوهدشت، سرِ قلمی تراشیده تا خود را قاطی قلندران رسانه و خبر این شهرستان کند. گاه به این چهره ی حقیقی می تازد و گاه به آن شخصیت حقوقی! این یکی را قلم به مزد و خودفروش می خواند و آن دگر را معاند نظام. آن هم به شیوه ی بیانی که نه در خور شان یک خبرنگار است و نه در قامت بلند قلم یک نویسنده!
اخیرا به رسم معمول این روزهای تجلیل از اهالی رسانه، برخی کاندیداهای نمایندگی مجلس با خبرنگاران، بستر دیداری فراهم آورده تا ۱۷ مرداد را خسته نباشید بگویند. و آن عزیز مخاطب، در کمین نشسته تا فرهیختگان عرصه ی قلم و رسانه را مشتی خودفروش اجیرشده ی ضدانقلاب جلوه دهد؛ تنها با این اتهام که در نشست تجلیل کاندیدای رقیب ارباب ایشان شرکت کرده اند.
این نویسنده ی ناشی یا شاید خبرنگار مبتدی هنوز قانون مطبوعات را نمی داند که تهمت و توهین عواقب حقوقی سختی به دنبال دارد و پا بر دم شیرانی می گذارد که هر کدام عمری را گَرد قلم خورده اند و خاک روزنامه نگاری و در نهایت آب تلخ دغدغه ی مردم نوشیده اند آن هم بدون هیچ چشمداشت مالی و درآمد رسانه ای.
دلاوران میدان خبر را می گویم که اگر پای شریف حضرت عشق در میان نبود، سنگ سنگین کمبودها و نبودها و اجحاف ها و تبعیض های برخی مدیران ناکارآمد را به سینه ی دادخواه خویش نمی کوبیدند تا حق خلق از حلقه ی حلقوم ندانم کاری ها بیرون کشند. در صورتی که اگر این سالیان را پیِ نان می رفتند و به راستی قلم می فروختند و چونان او چاپلوسیِ فلان می کردند امروز سفره ی رنگین داشتند و میز برزین.
راستی تا یادم نرفته، اگر زحمت کشان حوزه ی خبر و رسانه در حلقه ی نشست تجلیل کاندیدای مورد نظر جنابعالی گرد هم می آمدند، باز خودفروشِ قلم به مزدِ معاند بودند؟!

به هر حال نامی از کسی در این یادداشت به میان نیاوردم به دو دلیل.
یکی این که در اندازه ی گلیم این نوشته نبود که پای معروفیتی دراز کند. دوم آن که از دایره ی شان و حرمتِ قلمِ حرفه ای بیرون است با نام و شخصیت یک انسان در انظار بازی کند. هرچند جفت پاها را کناره های چاه آبادیِ رسانه محکم کرده و بر آن است شهرتی کسب کند و وظیفه ی خود می دانم علامت هشداری بر نوشته هایش بگذارم که با این رویه، شهرت پسرعموهای خویش نه تنها کسب ناشدنی که عِرض خود می بری و زحمت ما می داری و این راه که می روی به چاهستان است!

و اما شاید بی ارتباط نباشد از مولای روم مدد گرفته و بنویسم:

کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر
این یکی شیر است اندر بادیه
آن یکی شیر است اندر بادیه
این یکی شیر است آدم، می خورد
آن یکی شیر است آدم می خورد

و

از قیاسش خنده آمد خلق را
زان چو خود پنداشت صاحب دلق را

✍حشمت آزادبخت

بیان دیدگاه !

نام :