خواب ماه
**به بهانه ی بارانی که می بارد. ..که می بارید… به بهانه ی رینا باران. می روم زیر چتر بارانی که همیشه بهار می آورد گرچه با خشم آسمان می ریخت دانه های انار می آورد کوله بار دلم پر از شعر است شانه هایم عجیب تا خورده در دلم سیل خسته ای […]
**به بهانه ی بارانی که می بارد. ..که می بارید… به بهانه ی رینا باران.
می روم زیر چتر بارانی
که همیشه بهار می آورد
گرچه با خشم آسمان می ریخت
دانه های انار می آورد
کوله بار دلم پر از شعر است
شانه هایم عجیب تا خورده
در دلم سیل خسته ای یکجا
هرچه باغ انار را برده…
آه رینا! عزیز من.. رینا!
برگ زیبا و زرد پاییزی
بس که خوبی اگر بیفتی هم
شاخه ات را به خود می آویزی
دست سرد مرا بگیر و بیا
زیر باران کمی قدم بزنیم
آه رینا! بخند تا از نو
همه ی شهر را به هم بزنیم!
دل به دریا نزن! خطر دارد..
تو فقط یک کبوتری! برگرد…
نفسِ مانده در قفس تنگ است
رفتی از هردو بپری.. برگرد…
آب ها را بپوش رینا جان
گرچه تار و سیاه می بینی
“پاشو مادر! ببین، شدی برکه!
نکنه خواب ماه می بینی…”
شاعر: بهناز ابوالوفایی
با سلام
ممنون از شعر زیباتون . .
همیشه زیبا بنویسید و خندان باشید …
[پاسخ]