کد خبر : 36138
تاریخ انتشار : 29 می 2022 - 18:32
نسخه چاپی نسخه چاپی
تعداد بازدید 4,215 بازدید

شعر سپید

#زانا کوردستانی . (۱ ) آویخته ام به رخت‌آویز ،       –دلتنگی‌هایم ! وقتی که “تو” هستی به در می‌آور م   این پیرهن گشاد را.. . (۲ ) سال‌هاست پوستم،، ، خشکسالی انگشتانِ بارانیت را دارد ! بر من ببار ! (۳ ) [تقدیم به کودکان کار] مرد نبو د اما کارهای مردانه می‌کر د کودکی که ، موریانه‌های کا ر ساقه ی لبخندش را            جویده بود! . (۴ ) در […]

#زانا کوردستانی

.


 )

آویخته ام به رخت‌آویز ،

      –دلتنگی‌هایم !

وقتی که “تو” هستی

به در می‌آور م

  این پیرهن گشاد را.. .

 )

سال‌هاست پوستم،، ،

خشکسالی انگشتانِ بارانیت را دارد !

بر من ببار !

 )

[تقدیم به کودکان کار]

مرد نبو د

اما کارهای مردانه می‌کر د

کودکی که ،

موریانه‌های کا ر

ساقه ی لبخندش را  

         جویده بود! .

 )

در پیله ی دلتنگی،، ،

چنان گرفتارم که

پروانه‌گی ؛

فراموشم شده ست !

 )

انار ترک خورده‌ست ،

       –لبخندت !

می‌کِشاند به خورد ن

     پاییز نگاهم را.. .

 (۶ )

مردی‌ست تنها ،

      –روزگارم،، 

می‌نگرم ،

   انگار پیر شده است .

 )

بارانِ دلتنگی‌هاست وُ ،

  –خیسم از نبودنت !

هیچ سقفی بر سرم ،

      دستت نمی‌شود. !

 )

کلاغ که پر گرفت ،

گونه‌های مترسک

از تنهایی خیس شد! .

 )

کاش می‌دانستی

این خانه بی‌تو

قبرستانی‌ست

که هر شب  

میان آن دفن می‌شوم .

(۱۰ )

دهان گل را می‌بویم ،

جیب افرا را می‌کاو م

عقاید آقاقی را می‌پرسم ؛

آه،، ،

عجیب‌ست ،

همه و هم ه

–به قداست تو؛

      معترف‌اند !

(۱۱ )

کبوتری غمگین‌ام ،

محصورِ میله‌های قفس.. .

که هر شب،

رویای شیرین پرواز می‌بینم !

(۱۲ )

چتر ،

   به چکارم می‌آید ؟

باران،، ،

از چشم‌هایم می‌بارد !

(۱۳ )

کشنده‌تر از گلوله  

نبودن توست!  

وقتی ،

تمام روزهای سال را  

به انتظار نشستم وُ

نمی‌آیی !

(۱۴ )

هر شب حوالی یاد ت

    –بساط می‌کنم !

گاهی بیا و ُ

عشقی ،

  لبخندی، ،

     چیزی،، ،

        بخر !

(۱۵ )

در تقدیر صنوبره ا

     مرگ نیست ؛

به روایتِ نیمکت‌ها

      گوش کنیم ،

 که عشق را می‌فهمند !

(۱۶ )

دلتنگی‌هایم ،

  –قد کشیده‌اند !

پا گرفته‌اند وُ ،

     راه می‌روند .

(۱۷ )

شاعری یک لاقبایم وُ ،

شعرهایم ،

کفاف دوست داشتنت را ،

           نمی‌دهد !

(۱۸ )

به پنجره‌های شهر ،

   –سرک کشیده‌ام .

اما تو،، ،

پشت هیچ پنجره‌ای ؛

          نیستی!

(۱۹ )

دورم از تو وُ ؛

–فاصله‌ها،، ،

در گلوی م

   بُغض می‌کارند !

(۲۰ )

یادِ تو،، ،

دردی‌ست مچاله !

در قفسه‌ی سینه‌ام 

آغشته ی یک تنهایی‌ی

          –بی 

            پایان 

.

دیدگاه ها

ناشناس در گفته :

درودشعری ساده وصمیمی

[پاسخ]

بیان دیدگاه !

نام :