شعر سپید
#زانا کوردستانی . (۱ ) آویخته ام به رختآویز ، –دلتنگیهایم ! وقتی که “تو” هستی به در میآور م این پیرهن گشاد را.. . (۲ ) سالهاست پوستم،، ، خشکسالی انگشتانِ بارانیت را دارد ! بر من ببار ! (۳ ) [تقدیم به کودکان کار] مرد نبو د اما کارهای مردانه میکر د کودکی که ، موریانههای کا ر ساقه ی لبخندش را جویده بود! . (۴ ) در […]
#زانا کوردستانی
.
(۱ )
آویخته ام به رختآویز ،
–دلتنگیهایم !
وقتی که “تو” هستی
به در میآور م
این پیرهن گشاد را.. .
(۲ )
سالهاست پوستم،، ،
خشکسالی انگشتانِ بارانیت را دارد !
بر من ببار !
(۳ )
[تقدیم به کودکان کار]
مرد نبو د
اما کارهای مردانه میکر د
کودکی که ،
موریانههای کا ر
ساقه ی لبخندش را
جویده بود! .
(۴ )
در پیله ی دلتنگی،، ،
چنان گرفتارم که
پروانهگی ؛
فراموشم شده ست !
(۵ )
انار ترک خوردهست ،
–لبخندت !
میکِشاند به خورد ن
پاییز نگاهم را.. .
(۶ )
مردیست تنها ،
–روزگارم،،
مینگرم ،
انگار پیر شده است .
(۷ )
بارانِ دلتنگیهاست وُ ،
–خیسم از نبودنت !
هیچ سقفی بر سرم ،
دستت نمیشود. !
(۸ )
کلاغ که پر گرفت ،
گونههای مترسک
از تنهایی خیس شد! .
(۹ )
کاش میدانستی
این خانه بیتو
قبرستانیست
که هر شب
میان آن دفن میشوم .
(۱۰ )
دهان گل را میبویم ،
جیب افرا را میکاو م
عقاید آقاقی را میپرسم ؛
آه،، ،
عجیبست ،
همه و هم ه
–به قداست تو؛
معترفاند !
(۱۱ )
کبوتری غمگینام ،
محصورِ میلههای قفس.. .
که هر شب،
رویای شیرین پرواز میبینم !
(۱۲ )
چتر ،
به چکارم میآید ؟
باران،، ،
از چشمهایم میبارد !
(۱۳ )
کشندهتر از گلوله
نبودن توست!
وقتی ،
تمام روزهای سال را
به انتظار نشستم وُ
نمیآیی !
(۱۴ )
هر شب حوالی یاد ت
–بساط میکنم !
گاهی بیا و ُ
عشقی ،
لبخندی، ،
چیزی،، ،
بخر !
(۱۵ )
در تقدیر صنوبره ا
مرگ نیست ؛
به روایتِ نیمکتها
گوش کنیم ،
که عشق را میفهمند !
(۱۶ )
دلتنگیهایم ،
–قد کشیدهاند !
پا گرفتهاند وُ ،
راه میروند .
(۱۷ )
شاعری یک لاقبایم وُ ،
شعرهایم ،
کفاف دوست داشتنت را ،
نمیدهد !
(۱۸ )
به پنجرههای شهر ،
–سرک کشیدهام .
اما تو،، ،
پشت هیچ پنجرهای ؛
نیستی!
(۱۹ )
دورم از تو وُ ؛
–فاصلهها،، ،
در گلوی م
بُغض میکارند !
(۲۰ )
یادِ تو،، ،
دردیست مچاله !
در قفسهی سینهام –
آغشته ی یک تنهاییی
–بی
پایان
.
درودشعری ساده وصمیمی
[پاسخ]