دل بی پرچم
حشمت اله آزادبخت: تيك تاك مژه ات بر من تب دارترين چند وقت است شده پتك گرانبارترين سقفي از وسوسه، ترديد، جنون، ويراني شده بر وسعت تنهايي ام آوارترين مثل چشمان تو در آينه ي رؤياها اين منم در تب هر حادثه تكرارترين گردبادی که به دور تن خود می پیچد شده […]
حشمت اله آزادبخت:
تيك تاك مژه ات بر من تب دارترين
چند وقت است شده پتك گرانبارترين
سقفي از وسوسه، ترديد، جنون، ويراني
شده بر وسعت تنهايي ام آوارترين
مثل چشمان تو در آينه ي رؤياها
اين منم در تب هر حادثه تكرارترين
گردبادی که به دور تن خود می پیچد
شده ام دور خودم حلقه ی دیوارترین
من و این دل، دل بی پرچم ویران گشته
تو و آن چشم به خون تشنه ی تاتارترین
چشم احساس مرا اين همه آزار نده
اي سر انگشت پر از كينه ي قاجارترين
آه از قصه ي تكراري فرسوده ي شب
آه از اين چشم به هم بسته ي بيدارترين
به همين زندگي گنگ خودم مي ماني
عشق اي مسئله ي مبهم دشوارترين
دست كي روي تو را سنگ زده آيينه!
كه شدي ساده، چنين ساده ترك دارترين
باز هم یاد تو از چشم من آویزان شد
باز هم شب شده و شعر، گرفتارترین
اي بلنداي شکوه نگهت دارترين…… درود استاد بسيار زيبا و چه دردمندانه سرودي !!
[پاسخ]