غزل
دو غزل از حجت الاسلام حسین رشیدیان، امام جمعه تیران ________________ ای دل در این سراچه ی ویران چه می کنی؟در خاک غم گرفته ی تیران چه می کنی ؟ ای بی وفا دل خلوت نشین مندر های و هوی معرکه گیران چه می کنی؟ تو اهل کوهدشتی و دلداده ی بلوطمابین بوته های بیابان […]
دو غزل از حجت الاسلام حسین رشیدیان، امام جمعه تیران
________________
ای دل در این سراچه ی ویران چه می کنی؟
در خاک غم گرفته ی تیران چه می کنی ؟
ای بی وفا دل خلوت نشین من
در های و هوی معرکه گیران چه می کنی؟
تو اهل کوهدشتی و دلداده ی بلوط
مابین بوته های بیابان چه می کنی؟
ای دست مهربان پر از غنچه ی بهار
با پنجه های سرد زمستان چه می کنی؟
با این دل ظریف پر احساس شیشه ای
در شهر دربهای سنگی ایران چه می کنی؟
ای همنشین شیرز و دریاچه ی گهر
اینجا کنار سد خمیران چه می کنی؟
با این زمین تشنه و این زنده رود خشک
دور از دیار گریه ی باران چه می کنی؟
ای آخرین پسر خان سفره دار
با سفره ی تهی ز نمکدان چه میکنی؟
مسکین تو که همیشه بدهکار مردمی
با پویش مطالبه جویان چه می کنی؟
*مصراع اول استقبالی از 《ای دل در این سراچه ی فانی چه می کنی؟!》 از اسداله امیرپور
**************
روزی که گل به صورت انسان مچاله شد
تقدیر ما به خطه ی تیران حواله شد
دیروز با هزار وصله ی ناجور آمدم
امروز نماز جمعه ی من پنج ساله شد
شیخ محل که بر همگان فخر می فروخت
در جهل ماند و کاسه ی مغزش زباله شد
باده فروش بر سر بازار توبه کرد
هر چه خم شراب داشت استحاله شد
شکر خدا که نقشه ی تزویر ناکسان
وارونه تر ز صورت خونین لاله شد
مسکین برای تو یک بیت روضه گفت
یک بیت در بهشت به نامش قباله شد
خدا نگهدارت حاج رشیدی بزرگ
[پاسخ]