می خواهمت!
قیصر امین پور: میخواهمت چنانکه شب ِ خسته خواب رامیجویمت چنانکه لب ِ تشنه آب را محو تو ام چنانکه ستاره به چشم ِ صبحیا شبنم ِ سپیده دمان آفتاب را بیتابم آنچنانکه درختان برای بادیا کودکان خفته به گهواره تاب را بایستهای چنانکه تپیدن برای دلیا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را حتی اگر […]
قیصر امین پور:
میخواهمت چنانکه شب ِ خسته خواب را
میجویمت چنانکه لب ِ تشنه آب را
محو تو ام چنانکه ستاره به چشم ِ صبح
یا شبنم ِ سپیده دمان آفتاب را
بیتابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایستهای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی میآفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنیتر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را