کد خبر : 14686
تاریخ انتشار : 20 نوامبر 2014 - 15:48
نسخه چاپی نسخه چاپی
تعداد بازدید 1,002 بازدید

پهلواني به نام نماينده

حشمت اله آزادبخت: دوستي که اتفاقا سال‌ها با گچ و تخته رفيق گرمابه و گلستان است تعريف مي‌کرد که يک روز حاج‌آقا – ببخشيد يکي از نمايندگان مجلس لرستان – ماشين مبارکش را از کمر باريک و کج و کوله‌ي يکي ازجاده‌هاي اين استان ويراژ مي‌دهد که پليس جواني ايشان را مجبور به توقف مي‌کند. […]

حشمت اله آزادبخت (2)

حشمت اله آزادبخت:

دوستي که اتفاقا سال‌ها با گچ و تخته رفيق گرمابه و گلستان است تعريف مي‌کرد که يک روز حاج‌آقا – ببخشيد يکي از نمايندگان مجلس لرستان – ماشين مبارکش را از کمر باريک و کج و کوله‌ي يکي ازجاده‌هاي اين استان ويراژ مي‌دهد که پليس جواني ايشان را مجبور به توقف مي‌کند. يکي از همراهان از آن سوي شيشه‌ي ماشين با بالابردن ابروها و کج‌کردن لب‌ها حاج‌آقا را نشان مي‌دهد.پليس باز مدارک مي‌خواهد. جناب همراه سر غضب از شيشه بيرون‌آورده و آهسته مي‌گويد: «مي‌داني اين آقا کيه؟» پليس سر سبز چپ و راست مي‌کند و زبان سرخ مي‌چرخاند که نمي‌دانم.جناب همراه بلندگوي دهان به تنگ‌ گوش پليس مي‌چسباند: ايشان نماينده ….پليس اصرار مي‌ورزد که احترام نمايندگي‌اش محفوظ اما شما مرتکب خلاف شده‌ايد و بايد جريمه شويد. ناگهان چشم‌تان روز بد که بسيار ديده است، گلوله‌ي هيکل جناب نماينده به سرعت از فلاخن درِ ماشين شليک شده و صداي سيلي‌اش در گوش سرد پليس چنان مي‌پيچدکه شرح ابهت و عظمتش دراين مقال کوچک نمي‌گنجد. دوست فرهنگي ما چنان سيلي نماينده را آب و تاب مي‌داد که حکيم توس يگانه تير رستم را به سينه‌ي اشکبوس. دوست فرهنگي ما مقابل دهانِ بازِخاموشِ تعجبِ من چنان سينه‌ سپرکرده و دست‌هاي روايتِ سيليِ سنگينِ نهصدمنِ ماندگارِ نماينده را تکان مي‌داد که من آنم که رستم بود پهلوان. اما اين فتح عظيم به اين‌جا ختم نشده و جناب نماينده چاقوي – ببخشيد- گوشي مبارک از جيب بغل بيرون کشيده و با مقام …تماس مي‌گيرد و پليس جوان به يکي از مناطق دوردست ايران منتقل مي‌شود.

يک پياله نفس بنوشيد تا در بند بعدي ماجرايي ديگر از اين دست براي‌تان تعريف کنم.

دوستي ديگر نقل مي‌کرد که يک روز چرچيل بي‌دين با راننده‌ي خود در سينه‌ي ‌فراخ يکي ازخيابان‌هاي لندن به علامت پليسِ جواني متوقف مي‌شود. راننده پايين مي‌رود و مي‌گويد اين چرچيل است و بايد خيلي سريع به جلسه برسيم.پليس مي‌گويد هر که مي‌خواهد باشد شما قانون را رعايت نکرده‌ايد ماشين شما بايد توقيف شود. چرچيل از ماشين پياده مي‌شود و با يک تاکسي به جلسه مي‌رسد. در ابتداي سخنراني‌اش لبخند مي‌زند و مي‌گويد امروز از برخورد يک پليس فهميدم که نظم در کشور من حاکم شده است و از اين بابت بسيار خوشحالم.

 شک ندارم هزار پياله نفس هم سينه‌ي شما را خنک نخواهد کرد. پس همراه نفس‌هاي محبوس به چاه‌بند‌هاي پايين‌تر مي‌رويم.

شما بهتر و بيش‌تر از من با اين وضع زندگي کرده‌ايد که تا آقاي نماينده از سروکول مردم بالارفته و دست خود را به طبقه‌ي بالاي بهارستان بند مي‌کند که پيغام‌شان را به بالادست برساند، فرض را براين احتمال حتمي مي‌‌گذارد که قدرت مطلق شهر است. وقتي مي‌خواهد تعطيلي‌اش را به ولايت بيايد خبرش در هزار گوشي همراه مي‌پيچد و کمتر دوست خوش‌اقبالي موفق مي‌شود نوبت افتخار مهماني حاجي را رزرو کند. جالب اين‌جاست که خيلي از کارهاي جناب نماينده را برادر يا پسر ايشان انجام مي‌دهد و بسيار ديده‌ايم که بسياري از نامه‌ها و درخواست‌هاي مردم به امضاي مبارک برادر يا پسر تبرک شده است. حاجي در ساعت اداري براي فاتحه‌خواني به روستاي دوردست مشرف مي‌شود و پشت سرش بوق ممتد ماشين‌هاي اداري به خانه‌ي بخت، عذر مي‌خواهم، به محل فاتحه‌خواني‌اش بدرقه مي‌کنند. حاجي بايد پيش از همه وارد شود و او سرفاتحه بگويد و فقط از او تشکر شود که زحمت کشيده است و اول کفش‌هاي او به سرعت جفت مي‌شود و بيچاره صاحب عزا که چندين ماه از درگذشت سفرکرده‌شان گذشته داغ دل‌شان تازه مي‌شود.

حاجي مي‌رود تا کلنگ حمامي در روستايي دور بر زمين بکوباند چندصد کت و شلوار اداريِ همراه دوم، پيش از حاجي آن‌جا معطل مانده و تا آمدن او کلي پول زبان‌بسته به جيب شرکت همراه اول سرازير مي‌شود. صلوات‌هاي پي در پي فقط براي حاجي بلند مي‌شود و دست‌ها بي‌نوبت فقط به گردن حاجي چسب مي‌خورد و حاجي اول حرف مي‌زند و اول کلنگ بر زمين مي‌زند و اول خداحافظي مي‌کند و همراهان تا مقصدي که فقط حاجي مي‌داند پشت سرش تندتند از هم‌ديگر سبقت مي‌گيرند.

حالا اين شهر مي‌ماند و من و شما و آن دوست فرهنگي که صداي قارقار شکم همسايه‌اش گوش فلک را کر مي‌کند و او از کرشدن قانون به ضرب سيلي نهصدمن جناب نماينده‌ شاهنامه مي‌سازد. نماینده هایی که باید سرتعظیم مقابل قانون پایین افکنده و دست سنگین مسئولیت برگوش قلدر بیکاری بکوبند. وحالا ما می مانیم و شهري که سال‌هاست زمين‌هاي سوخته‌اش به وعده‌ي سقاي معشوره دهان باز کرده‌اند و جوان‌هاي تحصيل‌کرده‌اش توبره‌ي بيکاري به ميدان‌هاي پايتخت برده و زن‌هاي فقرش دامن شرافت به شعله‌ي قرص‌هاي برنج سپرده اند و جناب نماينده پيش از جلوس، اول از همه مي‌دانست اما حالا که به آخر قدرت رسيده است کارهاي مهم‌تري دارد که بايد عزل و نصب شوند…

اما بند آخر اين تراژدي نفس آدم را بند مي‌آورد.

شهريست بي‌کرشمه و قحطي ز شش جهت  / بامردمي که خسته‌ي خندان هر شش‌اند

این مطلب درسیمره شماره 297 منتشرشده است

 

دیدگاه ها

علی عبدی در گفته :

سلام بر شما جناب اقای ازادبخت زیبا قانون مداری و قانون گریزی را بیان فرمودی . همه جامعه در مقابل قانون باید یکسان باشند .

[پاسخ]

مصطفی شکری در گفته :

درود بر قلم شیوا و رسا و پر احساس جناب آزادبخت؛
در تایید کلام شما حدیثی از مولا علی به ذهنم می رسد که می فرمایند: چه زشت است فروتنی به هنگام نیازمندی، و درشتی به هنگام بی نیازی…(نامه 31)
آقایان نماینده هنگام رای گیری “فروتن” و هنگام نمایندگی “درشتی” می کنند. خداوند همه را به راه راست هدایت کند.

[پاسخ]

ناصر جمشيدي در گفته :

با سلام خدمت دوست و استاد ارجمند:
جالب گفتي و حرف دل مردم را زدي

[پاسخ]

محمدی وفایی- قم در گفته :

سلام علیکم
نکاتی تقدیمتان:

یکم:
در بحارالانوار آمده است پیامبر از فرد یهودی پولی قرض کرده بود. یک ماه بعد او پولش را خواست ولی پیامبر نداشت که به او بدهد. او راه پیامبر را بست و نگذاشت که پیامبر به نماز ظهر و عصر و شب برود. مردم برای او خط و نشان می کشیدند ولی پیامبر فرمود که او حق دارد زیرا طلبکار است. صبح روز بعد این فرد یهودی مسلمان شد. او گفت که من می خواستم پیامبر را امتحان کنم. من در تورات خوانده بودم که محمد دنیای اخلاق است و عصبانی نمی شود.
اگر آن مامور راهنمایی از تبار یهود بو د، آن نماینده ی قانون شکن چه می کرد؟!
دوم :
امام حسین(ع) در روز عاشورا بدنش خونین بود و لباس های پاره ، و آخرین دیدارش با امام سجاد(ع) فرمود: ایاک والظلم ،
قطعا آن نماینده نمی دانسته است ،سیلیش برای همیشه در لیست سیلی های ظالمانه قرار می گیرد.
آری زلیخا خودش تمام درها را محکم بست تا کسی نفهمد ولی هیچ داستانی مثل زلیخا نبود که به گوش همه نرسد.ولی خدا می خواست همه بفهمند.
سوم:
ابوعلی سینا وزیر بود با هیاتی به شخصی رسید که محتویات چاه فاضلاب را بالا می کشید ، و این شعر را می خواند
گرامی داشتم ای نفس از آنت
که آسان بگذرد بردل جهانت
گفته شد با این شغل بر نفس خودت منت می گذاری؟
گفت این شغلم است ولی در مقابل کسی عزتم را نمی فروشم.
حال ای همراهان نماینده ها ، مواظب شان و عزت نفس خود باشید.
چهارم :
استاد آزادبخت نوشته ات را هنرمندانه و زیبا و با محتوا یافتم .
الهی پایدار و با قلم و با هومیان باقی بمانید.

[پاسخ]

عباس رشنو در گفته :

باعرض سلام وخسته نباشی خدمت استاد، بسارپرمغز ومعناداربوداماافسوس کوگوش شنواپایدار وماناباشی انشاالله.

[پاسخ]

م.م پاسخ در تاريخ جمعه 21 نوامبر , 2014 5:29 ب.ظ:

سلام ودرود بر دوست ایام جوانیم همان جامه سفید باتقوا وبا مهرو محبت که مرشدم بود……دعایش میکنم هرشب خدایا یاورش باش

[پاسخ]

بهروز پیری در گفته :

خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است

[پاسخ]

پارمیس.ع در گفته :

خیلی عالی بود

[پاسخ]

وحید عباسیان در گفته :

چه خوب گفتی…
درود بر هومیان.

[پاسخ]

فلاح دلفان در گفته :

حشمت جان سلام دست مریزاد وخداقوت .مطلب مفید وتأمل برانگیزی است کاش فهمیده شود .

[پاسخ]

مرادعباس تیموری در گفته :

سلام درود خدا بر انسانهای فرهیخته همچون حشمت عزیز با این مطالب زیبا و شیوا که آموزنده هستند

[پاسخ]

م.م در گفته :

……دو فرشته در لباس شاکی و متشاکی بر داود پیامبر واردشدند………وداود در قضاوت عجله کرد و برادر خوش نیت را به ظلم محکوم کردو…..مردودشد و…..
سوز دل قلم آقای آزادبخت بر دل می نشیند اما قبل از این ماجرا آن پلیس ما فوق که منتقلش کرده مبرا از این ظلمهابوده است؟از رانندگان ماشینهای سنگین ب…..

[پاسخ]

رضا در گفته :

درودبرحشمت اله
خداکنه دیگه ظالمی مث این نماینده نشه

[پاسخ]

امرایی (طولابی) در گفته :

با تشکر از استاد آزادبخت .امید است اونایی که یک روزی به منصبی میرسند فانون را رعایت کنند .وخود را بالای قانون ندانند. تا آن روز ……..

[پاسخ]

یونس قبادی در گفته :

آقای آزادبخت دست مریزاد . لیاقت گفتاری و نوشتاری شما بیش از این است . خدا قوت .

[پاسخ]

پرويز گراوند در گفته :

اندوهِ فهم آن معلم محترم كه پارادايم هايش دو سده جا مانده اند،از اندوهِ دستِ ناتوانِ آن ناماينده سنگين تر است.
بدان بايد گريست يا بدين!

برخي وظيفه ي ذاتي شان نفهميدن است
برخي لومبيدن
برخي توسري خوردن
برخي خوردن
برخي غصه خوردن
برخي به جاي ديگران نيز غصه خوردن….

[پاسخ]

ناشناس در گفته :

با سلام به دوستان و تشکر از مطلب ارزشمند آقای آزاد بخت ، در آسیب شناسی و علل چنین رفتاری از سوی صاحبان قدرت که نمونه های بیشماری از آنرا در تاریخ ملی و محلی خود می توانیم ، بیابیم … درواقع باید پذیرفت مادامی که انتخابات به معنای واقعی آن برگزا ر نشود ، ملت عزیز مستحق است که از این سیلی ها نوش جان کند . سیلی هایی از جنس اختلاس های میلیاردی و … .

[پاسخ]

ساکن خرم اباد در گفته :

این نماینده قطعا از خانواده ی ریشه داری نبوده.متاسفانه تمامی نمایندگان کوهدشت تا به امروز اینگونه بوده اند

[پاسخ]

بیان دیدگاه !

نام :