ادبیات مقاومت و نقد ادبی
لطیف آزادبخت: ادبیات مقاومت و نقد ادبی جستاری درآسیب شناسی ادبیات انتقادی دفاع مقدس در دوران دفاع مقدس یکی از حوزه های جذب، تحلیل و نشانه پردازی ابعاد پیچیده ی جنگ حوزه ی تبلیغات بود. شکل گیری مفهوم تبلیغات در جنگ مبین این واقعیت است که به موازات درگیری وچالش فیزیکی نیروهای متخاصم خودی و […]
لطیف آزادبخت:
ادبیات مقاومت و نقد ادبی
جستاری درآسیب شناسی ادبیات انتقادی دفاع مقدس
در دوران دفاع مقدس یکی از حوزه های جذب، تحلیل و نشانه پردازی ابعاد پیچیده ی جنگ حوزه ی تبلیغات بود. شکل گیری مفهوم تبلیغات در جنگ مبین این واقعیت است که به موازات درگیری وچالش فیزیکی نیروهای متخاصم خودی و دشمن، چالش عمیق تری در حوزه ی فرهنگ و رسانه در جریان است که ابعاد آن پیچیده تر و گاه حتی نتایج آن هم مهم تر از جنگ عریان است. بدیهی است در بحبوحه ی جنگ بیشتر ظرفیت ها و ابعاد فرهنگی جنگ غالباً در همین حوزه تبلیغات جذب و فرآوری می شد. می توان گفت یکی از مهم ترین عناصر این گرایشات فرهنگی که هنرها از بطن آن پدید می آیند؛ تبدیل مفاهیم روزمره ی جنگ به عناصر نمادین و کُدگذاری زبان با اِلمان ها و عناصر نشانه شناختی است.
با آن که در ابتدای جنگ نیروها، ظرفیت ها و استعدادهای هنری مشارکت کننده در جنگ عمدتاً در حوزه تبلیغات جذب می شد؛ اما به مرور از بطن جریان فرهنگی کشور هنر و ادبیات نوظهوری پا به عرصه ی وجود نهاد که با ژانرها و انواع ادبی معمول تفاوت داشت. در حوزه ی ادبیات این ژانر جدید ادبیات مقاومت ( یا ادبیات پایداری ) نام گرفت. البته قبل از آن در جهان ژانر ادبی پر طرفداری به نام “ادبیات و هنر جنگ” وجود داشت، اما منبع قدرت و جاذبه ی این آثار معمولاً از ادبیات رومانتیک و عاشقانه مایه می گرفت. از این رو می توان گفت که در بزرگترین رمان های جنگی جهان، خلق ساختار دراماتیک، شخصیت پردازی، تخیل و نماد پردازی و دیگر عناصر شکلیِ داستان، خودِ مفهوم جنگ را تحت الشعاع قرار داده و در واقع در این قبیل آثار چگونه گفتن از چه چیزی را گفتن مهم تر انگاشته شده است. برخی از مهم ترین رمان های جهان در کشاکش جنگ ها نوشته شده اند و یا یکی از برجسته ترین عناصر محتوایی آن ها پدیده ی جنگ بوده است. اما در بسیاری از این آثار نقش جنگ ایجاد وخامت و بحران در داستان و پویا کردن دیگر عناصر تماتیک آن بوده است. مثلاً در “جنگ و صلح” ( لئو تالستوی )، ” برادران کارامازوف ( فئودر داستایفسکی ) “دُن آرام” ( میخاییل شولوخف)، “دکتر ژیواگو” ( بوریس پاسترناک)، “وداع با اسلحه” (ارنست همینگوی) ، “برباد رفته” (مارگارت میچل) ، “بر می گردیم گل نسرین بچینیم” ( ژان لافیت ) و صدها شاهکار ادبی دیگر و هزاران داستان کوتاه ، فیلم ، نمایشنامه ، پرده نقاشی و … نیز جنگ و دفاع، نه موضوع اصلی بلکه زمینه و بستار شکل گیری و چالش عمده تری بوده است که همانا عشق جسمانی و رومانتیسیسم است. در بسیاری از این آثار نتیجه ی عاطفی داستان نفرت عمومی از جنگ را بازنمایی می کند. و از این رو می توان مهم ترین رمان ها و فیلم های جنگی جهان را در عین حال مهم ترین آثار ضد جنگ هم محسوب کرد.
اما مفهوم ادبیات مقاومت یا ادبیات پایداری قدری با این ادبیات جنگی و ضد جنگ مغرب زمین تفاوت دارد. در این آثار، جنگ اگر چه امری ناخواسته و از نظرابعاد و جوانب مخرب آن ویرانگر می باشد، اما چالشی برگشت ناپذیر، و حادثه ای تحمیلی است که استعدادها، و نیروهای معنوی جامعه را شکوفا کرده و میدان ایثار و فداکاری و جانبازی مدافعینی است که دشمن را از دستیابی به امیال غیر عادلانه ی خود باز می دارند. از این رو دامنه جغرافیایی و تاریخی ادبیات مقاومت معمولاً جنگ هایی را در بر می گیرد که ناخواسته بر ملت ها تحمیل شده و دفاع مردم این کشورها از کیان و تاریخ و فرهنگشان به عنوان، دفاعی مظلومانه و مقدس مورد تقدیس نویسندگان و هنرمندان قرار گرفته است. مقاومت مردم ویتنام در برابر اشغال کشورشان توسط آمریکای جهانخوار، جنگ های الهام گرفته از ایده های بولیواری آمریکای لاتین ( کوبا، شیلی ، بولیوی ، نیکاراگوئه و… ) بر علیه کشورها و دول امپریالیستی، دفاع و تخاصم تاریخی ملت مظلوم فلسطین بر علیه اشغال گران صهیونیستی، دفاع فرانسویان و روسها در برابر تهاجم و جهان گشایی ارتش نازی ( در جنگ جهانی دوم )، نبردهای داخلی انقلابیون اسپانیایی بر علیه فاشیست فرانکو و جنگ های دیگری از این قبیل خاستگاه اصلی ادبیات مقاومت جهان محسوب می شوند.
یکی از مهم ترین عرصه های ادبیات مقاومت خاطره نگاری جنگ است. این خاطرات معمولاً از اسناد فرهنگی به جای مانده از دوران دفاع مقدس و یا به شکل مستقیم از طریق ضبط خاطرات راویان جنگ و یا بازخوانی، ویرایش و بازنویسی خاطرات خود رزمندگان و فرماندهان جنگ، وصیت نامه شهدا، مکاتبات رزمندگان و منابع دیگری از این قبیل جمع آوری شده و در قالب زندگی نامه ها، آثار داستانی، نمایشنامه، سناریو و … بازنویسی و بازنمایی می شوند. بسیاری از این آثار از روی احساس وظیفه یا بر اساس قراردادی دو طرفه میان مؤلف و سازمان حمایت کنندۀ اثر نوشته می شوند، از این رو مؤلف معمولاً آشنایی مؤثری با شخصیت داستانی خود پیدا نمی کند. سازمان ها معمولاً برای نشان دادن بیلان کاری خود نویسندگان را تحت فشار می گذارند که کار را سریعاً جمع کرده و به مرحله چاپ برسانند. این مناسبات باعث گردیده است که نسبت به اهمیت و ارزش های معنوی دفاع مقدس به ندرت آثاری درخور و قابل دفاع در این حوزه خلق شود. از این رو بسیاری از صاحب نظران پاشنه آشیل ادبیات مقاومت را فقدان یا کمبود نقد سازنده در این عرصه دانسته و نگاهی به تاریخچه نه چندان بلند ادبیات مقاومت نشان می دهد که این ادبیات نوپا چقدر از نقد سازنده و حرفه ای و مبتنی بر عناصر نشانه شناختی محروم مانده است.
در خاطره نگاری جنگ به ندرت شاهد شخصیت پردازی به معنای کلاسیک آن هستیم. زیرا وقتی که تمرکز روایت بر روی “فرد”حقیقی است قصّویت و ساختار داستانی ( و در نتیجه شخصیت پردازی) خود به خود به حاشیه می رود. جامعه شناسی ادبیات داستانی مبین این فرض است که بخش اعظمی از رفتارها و کنش های شخصیت داستانی معلول ذهنیت خود او و جبر اجتماعی محیطی است که در آن زندگی می کند. یک شخصیت داستانی در هر حال یک شخصیت نمادین است که نویسنده از خلال روایت سرنوشت او زندگی یک جامعه را توصیف یا تفسیر می کند. شخصیت ممکن است زائیده ی خیال مؤلف باشد یا گاه یک تیپ اجتماعی را نمایندگی کند، اما فردی که در جایگاه راوی قرار می گیرد، و قرار است سرگذشت و زندگی خود را برای خواننده روایت کند دیگر فردی نمادین نیست. بخصوص این که محیط روایت او که کنش های راوی و دیگران در درون آن پدید می آید، محیطی خاص و یکدست و تعریف شده است که هیچ شباهتی به جامعه ندارد. در یک روایت جنگی افراد نمی توانند هر طور که دلشان خواست رفتار کنند، یا هر جا که خواستند بروند. آن ها تابع و مقهور شرایطی هستند که البته خودشان با فراغ بال محدودیت های حیاتی آن را عاشقانه پذیرفته اند و در درون این محدودیت هااحساس آزادی می کنند.
با آن که برخی از آثار خلق شده در این ژانر تلفیقی دهها بار تجدید چاپ شده و گاه شمارگان فروش آن ها از مرز خیره کننده یکصد هزار نسخه هم فراتر رفته است، اما حقیقت این است ( و نگاهی به آمار فروش و تیراژ رمان های عامه پسند هم همین را نشان می دهد ) که تیراژ کتاب به تنهایی به هیچ وجه نمی تواند نشان دهنده ارزش و اعتبار ادبی آن باشد. برعکس ارزش و اعتبار ادبی یک اثر ناشی از ارزش های نشانه ـ معناشناختی آن و توجهی است که از منظر انتقادی به آن می شود. زیرا فرض این است که تنها آثاری تن به تحلیل و نقد ادبی می دهند که واجد ارزش ادبی باشند. اما آیا صرف بازتاب انتقادی یک اثر هم می تواند به تنهایی نشان دهنده ی اعتبار ادبی آن باشد ؟ واقعیت این است که بازتاب انتقادی برخی از آثار ادبیات مقاومت هم به تنهایی نمی تواند نشانه ی اعتبار ادبی این آثار باشد. زیرا برخی از نویسندگان مرتباً آثار همدیگر را نقد می کنند و متأسفانه عبارت نان به هم قرض دادن در این عرصه هم وجود دارد. مطبوعات و رسانه ها مرتباً اخبار تجدید چاپ برخی از رمان ها و آثار تلفیقی ادبیات مقاومت را بازتاب می دهند و معروفیتی که وجود دارد بیشتر از هر چیز ناشی از کثرت اخبار است و نه ارزش های محتمل ادبی.
صاحب نظران و فعالان عرصه ی ادبیات مقاومت در پاسخ به این پرسش که چرا ادبیات مقاومت نتوانسته است ادبیات انتقادی متناظر با خود را خلق کند؟ پاسخ هایی ارائه کرده اند که بیش از آن که مجاب کننده باشد، توجیه کننده است. برخی این کمبود را ناشی از عدم خلق آثار بزرگ در این عرصه دانسته اند اما اگر به آنان گفته شود که اثر بزرگ در کنار یک ادبیات انتقادی فاخر و بزرگ پدید می آید، سکوت می کنند. پاسخ دقیق به این پرسش وقتی قابل دستیابی است که به پرسش دیگری پاسخ بدهیم و آن پرسش این است که چرا در حوزه ی شعر چنین کمبودی وجود ندارد یا کمتر است؟ به عبارت دیگر چرا آثار انتقادی در حوزه ی شعر مقاومت نسبت به خود آثار شاعرانه ی خلق شده در این ژانر به قدر کفایت وجود دارد، ولی بعد از گذشت بیش از بیست و پنج سال از پایان جنگ هنوز حتی یک اثر انتقادی شاخص و قابل قابل دفاع در خصوص خرده ژانرهایی چون خاطره نگاری جنگ و بیوگرافی و اتوبیوگرافی فرماندهان جنگ وجود ندارد؟ دلیل خیلی روشن است. موضوع این است که در حوزه ی نقد شعر لقمه ی آماده ای وجود دارد که همانا نقد مبتنی بر معیار است. به عبارت دیگر ناقدان محترم شعر دفاع مقدس این اشعار را با یک دسته از معیارهای زیبایی شناختی کلاسیک و نو تطبیق داده و آثار را بر این اساس ارزیابی و نقد می کنند. اما در حوزه ی خرده ژانرهای تلفیقی نوپدیدی چون خاطره نگاری جنگ چنین معیارهایی را در اختیار ندارند. لذا به جای زحمت کشیدن و مطالعه و تحقیق و ابداع روشهایی برای ارزیابی انتقادی این آثار کار خود را راحت کرده و بیوگرافی و اتوبیوگرافی فرماندهان جنگ را به طور کلی از شمول ادبیات خارج می کنند بنا بر این اگر از فعالان عرصه ادبیات مقاومت بپرسیم که چرا آثار انتقادی در این زمینه وجود ندارد، بسیاری از آنان به راحتی خواهندگفت زیرا بیوگرافی و اتوبیوگرافی ادبیات نیست و نقد ادبی در این حوزه تکلیفی برای خود نمی شناسد. واقعاً شگفت آور است!!
اما محض راحت کردن خیال کسانی که حاضر هستند بخشی از ادبیات دفاع مقدس را به علت فقدان روش تحلیل و عدم تلاش کافی برای مطالعه و تحقیق در این زمینه از بدنه ی ادبیات مقاومت جدا کنند، این بحث را با پرسش دیگری خاتمه می دهم: اگر خاطره نگاری و بیوگرافی و اتوبیوگرافی فرماندهان جنگ ادبیات نیست؛ پس چیست؟ و اگر روشی برای ارزیابی و ارزش گذاری آثار خلق شده در این خرده ژانر وجود ندارد؛ پس چگونه در جشنواره ها و همایش هایی که هر ساله در خصوص این قبیل آثار برگزار می شود، برخی آثار به عنوان اثر برتر از میان نمونه های مشابه برگزیده می شوند؟ آیا داوران بر اساس سلایق شخصی خود داوری می کنند ؟
نگارنده این پرسش ها را پرسید تا نشان دهد که چگونه فقدان ابزارهای رسانه ای و تبلیغات می تواند برخی از آثار شاخص منتشره در حوزه ی دفاع مقدس را در مظلومیت مضاعف بی کس و کار بودن رسانه ای از چشم بیندازد و نگاهها را به همان سمتی خیره کند که ارباب رسانه ها خواستار آن هستند. یکی از این آثار شاخص که در سال ۱۳۸۶ منتشر شده و با وجود ارزش های شکلی و ساختاری و مزیت های نشانه ـ معنا شناختی عدیده ای که نسبت به بسیاری از آثار مشابه دارد، اما متأسفانه در محافل رسانه ای مرکز توجه چندانی به آن نشده است، کتاب ارزشمند و تأثیرگذار “هم مرز با آتش” است که به قلم سردار سرافراز جبهه های غرب و جنوب مرحوم “حمید قبادی” تألیف شده است. نگارنده در مقاله ی مستقلی با عنوان ” با خون نوشتن ” ضمن ارائه ی روشی نو برای تحلیل و بررسی انتقادی آثاری از این قبیل عناصر ادبی و روایی این اثر ارزشمند را بررسی نموده و نشان خواهد داد که چگونه آثار ارزشمندی چون این کتاب به خاطر فقدان بازتاب رسانه ای همچون نویسندگانشان در مظلومیت و گمنامی باقی مانده اند.
کتاب هم مرز با آتش یکی از آثار نادر و انگشت شماری است که توسط خود راوی تألیف شده در واقع یکی از چند اثر معدودی است که اتوبیوگرافی محسوب می شوند. تفاوت بیوگرافی و اتوبیوگرافی در همین است که در اولی مؤلف زندگی نامه کس دیگری را می نویسد ولی در دومی نویسنده و راوی هر دو یک نفر هستند. از این رو در اتوبیوگرافی ها وقایع و کنش ها معمولاً به طور مستقیم از زبان اول شخص مفرد روایت می شود. البته نویسندگان آثار بیوگرافیک هم گاه برای بالا بردن قدرت مانور زبانِ روایت، خود را در جایگاه قهرمان تصور کرده و اثر را از نگاه او و با زبان اول شخص مفرد می نویسند. در این شیوه از روایت معمولاً نویسنده برای استفاده ی مؤثرتر از اطلاعات جمع آوری شده، مصنوعاً و به شکل مجازی در مقام قهرمان قرار می گیرد. اما در کتاب مورد بحث ما مؤلف واقعاً خود ِ قهرمان است. بدیهی است که این مزیت منحصر به فرد باعث گردیده است که این کتاب از منظر روایی و کاربرد اسناد دست اول و استفاده طبیعی و مؤثر از زبان اول شخص مفرد، به یک اثر ناب و منحصر به فرد بدل شود. نویسنده یکی از فرماندهان و سرداران بزرگ جنگ است که از آغاز تا پایان جنگ با رخدادهای بیشماری رو به رو بوده، بارها تا مرز شهادت پیش رفته و صدها نفر از دوستان و افراد خود را در هنگامه های خطر و در زیر آتش دشمن از دست داده و از غرب تا جنوب منطقه ی مرزی را با بدنی مجروح در نوردیده است. کسی که به معنای واقعی کلمه در بطن حادثه بزرگ شده و به بلوغ رسیده و قدم به قدم با خون و آتش دست و پنجه نرم کرده است. کسی که شهامت و جسارت مثال زدنی او از مرز توصیف گذشته است و همانطور که عنوان اثر او نشان می دهد در مرز آتش زیسته است.
در آثار مشابه معمولاً درونمایۀ اثر متعلق به فرد دیگری ( نویسنده ) است، و نه خود راوی. از این رو در این قبیل از آثار معمولاً بسیاری از منابع و انرژی های درونی موجود در زبان راوی یا مستتر در نسخه های پیرامتنی و پیشامتن های این آثار در فرایند بازنویسی از دست می رود. فرق است میان اثری که همچون بسیاری از آثار ادبیات مقاومت از جمع آوری اطلاعات دیگران و باز سازی ذهنی فضاها پدید آمده است، تا اثری که به سر پنجه ی خود قهرمان خلق شده است. ما اثر کامل را بعد از آفرینش آن می خوانیم اما برای نویسنده ای که وقایع نگار جنگ هم هست، زیستن همواره زیستنی در مرز ترصُد است. از منظر ادبیات انتقادی چنین آثاری خاصه اگرهمچون اثر مورد بحث از جمعبندی خاطرات روزانه پدید آمده باشند، همواره در مرزخطر وانقطاع کامل روایت آفریده می شوند. از این رو برای نویسنده ای که با شنیدن گرفتار شدن یکی از دوستانش در میدان مین، صدها متر را بر روی رد پاهای قبلی خود در میدان مین می دود، نوشتن به تعبیر نیچه ” با خون نوشتن ” است. امید است چنین آثاری با حمایت رسانه ای سازمان های ذیربط بارها تجدید چاپ شده و در دسترس علاقمندان قرار گیرند تا نسل های آینده بدانند که فرزندان رشید این آب و خاک چگونه عاشقانه در مجرای طوفان ها به نماز ایستادند و بر سر آرمان و عقیده و خاک و آب و ناموس هموطنانشان پروانه وار پر و بال نازک خود را به قهر آتش ها سپردند. و سندی ماندگار از قدرت ایمان و آزادگی و شرف خلق کردند، که می تواند برای آزادگان جهان درس آموز باشد.
با عرض سلام و احترام
مطالب شما همیشه پر بار و منسجم بوده و هست
اما به نظرم برای فضای مجازی انهم در قالب یاداشت بلند به نظر میرسند
[پاسخ]
لطیف ازادبخت پاسخ در تاريخ سهشنبه 30 سپتامبر , 2014 6:29 ق.ظ:
با سلام خدمت جناب اقای پیری عزیز ؛
از لطف و محبت شما بی نهایت سپاسگزارم. حق با شماست. این قبیل مطالب در ذیل عنوان یادداشت قرار نمی گیرند. این اثار از همان ابتدا برای مخاطبان خاص چون شما و دیگر دوستان و کسانی که در حوزه هایی چون ادبیات، مطالعات فرهنگی، نقد ادبی و … فعال هستند، نوشته می شوند.
اما به چند دلیل آشکار نمی توان از جنبه ی عمومی آنها چشم پوشید، از جمله :
ـ موضوعی عام را مورد بحث قرار می دهند.
ـ در نوع خود تازه و بدیع هستند.
ـ به یک تقاضای مبرم پاسخ می دهند . ( مثلاً اگر شما اندکی در همین اینترنت عباراتی چون نقد ادبی و ادبیات مقاومت، ضرورت نقد اثار ، جایگاه نقد در ادبیات مقاومت و مفاهیمی دیگر از این قبیل را جستجو کنید متوجه خواهید شد که این ادبیات چقدر از فقدان متون انتقادی ( که اساس تحولات ادبی هستند) رنج می برد.
مسئولین مرتباً خواستار خلق آثار بزرگ و ماندگاری در حوزه ی ادبیات جنگ هستند. ولی تفکری هست که معتقد است میان معنویت جنگ و ادبیات داستانی ( به معنای متعارف آن ) همبستگی ذاتی وجود ندارد.
اگر عمری باقی بود نگارنده دلایل این دشواری بزرگ بر سر راه نویسندگان ادبیات داستانی را در نوشتار مستقلی مورد بحث قرار خواهد داد.
همه ی این ها به کنار ، واقعیت این است که ستون یادداشت ها در برخی از رسانه های مجازی ما به شدت افت کرده و به فضایی غیر حرفه ای، باری به هرجهت ، کم محتوا و بزن و در رو تبدیل شده است. یاداشت مطبوعاتی این چیزی نیست که در مطبوعات ما دیده می شود. به جز چند نفر قلیل که در این حوزه تجربه دارند ( و نام بردن از آن ها در این مجال برای نگارنده مقدور نیست ) بیش از 80 درصد از مطالب ستون یاداشت های برخی از رسانه های ما نه یادداشت به معنای معمول آن بلکه متونی گنگ ، بی شکل ، کم محتوا و فاقد حداقل های لازم برای یک متن کوتاه مطبوعاتی هستند.
به هر حال به نظرم اهمیت یادداشت مطبوعاتی در این عصر سرعت و ایجاز ناشی از این ضرورت و مبتنی بر این فرض است که خوانندگان حرفه ای مطبوعات خود بسیاری از مقدمات را می دانند و باید ضمن احترام به وقت آنها از درآویختن به جزئیات و حواشی مطلب اجتناب کرد. یادداشت مطبوعاتی باید مبتنی بر یک اضطرار و ضرورت و اولویت خبری یا محتوایی باشد. و یادداشت نویس کسی است که حداقل های درست نویسی و ایجاز شکلی و مضمونی را رعایت کند. ولی شما صادقانه وجدان خودتان را وکیل کنید که:
ـ آیا نویسندگان و خوانندگان ما در چنین سطحی هستند؟ و چنین توقعاتی را برآورده می کنند؟
ـ آیا ایجاز یک عنصر ادبی است یا به متر و خط کش نیاز دارد؟
ـ آیا هزار و یک شب در نهایت ایجاز روایت نشده است؟
ـ آیا بسیاری از حکایات سعدی بحر الطویل هایی به ظاهر کوتاه نیستند؟
ـ آیا نمی توان با قدرت گفت که بسیاری از نوشته های به ظاهر موجز دوران ما تنها تکرار مکرری از هیچ هستند؟
بنا بر این بهتر است برای متون رسانه ای متر و معیار طول و عرض و بُعد و قرب تعیین نکنیم. زیرا به تعبیر اولی نخست باید الف الف باشد تا آن وقت بر سر با کلاه بودن یا بی کلاه بودن آن به دنبال توافق نظر بود.
در یک کلام یک خصیصه ی نگارشی و ادبی را نمی توان و نباید به یک ابزار نظارت بر سخن ها و جان های سخنگو بدل کرد. ادبیات را نمی توان و نباید به معیارهای ادبی و زیبایی شناختی خودش مشروط و محکوم کرد. ایجاز رمزگان خوبی برای توصیف قدرت زبان یک نوشتار است، اما معیار ارزش ادبی نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باز هم از لطف و محبتی که به این حقیر دارید بی نهایت سپاسگزارم. و از مشارکت شما در این بحث نیز ممنون و سپاسگزارم.
[پاسخ]