بار فروشی کوهدشت
ولی اله آزادبخت: چند باری برای خرید از یکه بار فروشی شهر که در چالهای از بیابانهای حاشیه مچاله است، گذرم به آنجا افتاد. چه بگویم هر چه بگویم دیدهام نه شنیدهام شما هم کم و بیش یا دیدهاید یا شنیدهاید. به نظر که خودرو می نماید.درب آن دالانی به شکل سنتی گذشتههاست که برای […]
ولی اله آزادبخت:
چند باری برای خرید از یکه بار فروشی شهر که در چالهای از بیابانهای حاشیه مچاله است، گذرم به آنجا افتاد. چه بگویم هر چه بگویم دیدهام نه شنیدهام شما هم کم و بیش یا دیدهاید یا شنیدهاید. به نظر که خودرو می نماید.درب آن دالانی به شکل سنتی گذشتههاست که برای ورود و خروجش باید مواظب باشی به دیگری تنه نزنی و طعمهی طعنهای نشوی. فروشگاههای ریز و درشت و پخمه و دخمهاش به شکل دایرهای بی دور به هم چنگ خوردهاند و رنگ باختهاند. بوی گند گندههایش شامه را میآزارد. در محوطهی بی ساز و سازهاش آبی بر دستی ریخته نمیشود یعنی نیست که حتی دوشیده شود و نوشیده گردد.
چند گُل و مُل نژند که رویشان در همسایگی گِل سیاه شده است در میان انبوه خار و خاشاک دق میخورند و زُل میزنند خلاصه که هیچ حساب و کتابی برای رفت و روب آن نشده و نمیشود. هر چه هر که آشغال دارد در جلوی فروشگاهش یا در پنهانه های آن اطراف تلنبار میکند. اگر آسمان مددی کند و ابری بگرید گِل شُل ناشی از تردد کامیونها اوضاع را گِل باران میکند…
البته این و اینها برای شهری که قاعدهای، مبلمانی، بستری، آرایشی، پالایشی، کار شاق و شایسته و بایستهای ندارد خیلی هم عجیب نمینماید. ولی از باب تخلیهی روانی بد نیست که به شرح پر درد و چند بارهاش پرداخت.
خوب، حال با این ایجاز، ایجاب مینماید که دست مبارک شهردار و شورایش از آستین تدبیر درآید و طرحی نو دراندازنداز مجموع دریافتیهای ناچیز آنجا رقمی به کف آرند و به غفلت نخورند (بی خود خرج نکنند) که حداقل نظافت نداشتهاش را سامان دهند شاید گذر گبری به آنجا افتاد و گرنه ما مومنان به این رویههای پر روی مسئولان عادت مانوس داریم.
مطلب بسیار زیبایی بود افرین…
[پاسخ]